بزرگنمايي:
پیام خراسان - منبع: Daniel Duarte/Pexels
زیاد نیست اگر بگوییم در سطح جهان، حیوانات (حیوانات) غیر انسانی بیشماری از دست انسانها رنج میبرند. اما واقعا به چه معناست؟
کتاب جدید سیمون گلی حیوان رنجور: زندگی بین ضعف و قدرت، یک ارزیابی مجدد انتقادی و نوآورانه از بحث های معاصر در مورد روابط انسان و حیوان ارائه می دهد.
در اینجا چیزی است که او درباره کتاب جالب و متفکر خود می گفت که در آن سؤال اصلی این نیست که آیا آنها رنج می برند یا خیر، بلکه این است که چرا ما نمی خواهیم آنها موجودات زنده ای در رنج باشند. در موارد متعدد، متوجه شدم که کتاب را زمین گذاشته و عمیقاً به شکاف اخلاقی ضمنی بین “آنها” و ما فکر می کنم.
چرا نوشتی حیوان رنجور? حیوان رنجور بر اساس تحقیقاتی است که من برای دکتری خود انجام دادم. پایان نامه البته گذر از پایان نامه به کتاب تغییرات قابل توجهی را به همراه داشت، به ویژه تلاش من برای نوشتن به گونه ای که خوانندگان غیرمتخصص بتوانند آن را در دسترس قرار دهند.
تصمیم گرفتم این کتاب را بنویسم و منتشر کنم زیرا واقعا فکر میکردم میتوانم چیزی بدیع و مرتبط در مورد مسئله حیوانات بگویم. این موضوع بسیار مورد بحث است و ادبیات، چه دانشگاهی و چه غیر آکادمیک، مدام در حال رشد است. آیا کتاب دیگری لازم بود؟ خب، بله، اینطور بود (حداقل برای من): ما هنوز به پتانسیل کامل سؤال حیوانی نگاه نکرده ایم.
منبع: Palgrave/Macmillan/استفاده شده با اجازه
کتاب شما چگونه با پیشینه و زمینه های عمومی مورد علاقه شما مرتبط است؟ پرسش از حیوانات، حقوق آنها و به ویژه رابطه ما با اشکال غیرانسانی زندگی، همیشه برایم جالب بوده است. نه تنها از منظر فلسفی، تخصصی یا علمی، بلکه به دلیل معنای عمیق اخلاقی و وجودی آن: تفاوت وجود انسان ما با آنها چیست؟ چرا ما به این فکر میشویم که مال ما مهم است، که دارای معانی خاص و منحصربهفردی است؟
امیدوارید در کتاب جالب و مهم خود به چه کسانی برسید؟ همه افرادی که به مسئله حیوانات علاقه مند هستند، بسیار فراتر از حوزه حقوق حیوانات. صحبت در مورد حیوانات غیر انسانی و تمام سوالات فلسفی مرتبط با رابطه ما با آنها نباید صرفاً از نظر رژیم غذایی یا درمان اخلاقی بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
در کتابم، من بیشتر روی «چرا این کار را انجام میدهیم»، «آنچه واقعاً در خطر استثنایی بودن انسان است»، به جای «چرا نباید» تمرکز میکنم. من فکر می کنم که اگر ریشه های تاریخی ذهنیت خود را درک نکنیم، با این باور که انسان ها اصلی ترین و مهم ترین موجودیت هستند، نمی توانیم واقعاً گام مهمی در رفتار اخلاقی با حیوانات برداریم.
برخی از موضوعات مهمی که در نظر دارید چیست؟ در حیوان رنج کشیده، من در مورد پیوند بین الحاد و رنج، به ویژه نیاز سنت متافیزیکی ما برای انکار رنج حیوانات غیر انسانی صحبت می کنم. ساده تر، سعی کردم نشان دهم که چگونه گرایش ما، حداقل از دکارت به بعد، به تقلیل حیوانات غیرانسانی به «ماشینهای» بیمعنا و بیمعنا، چیزی نیست جز پاسخ ناامیدانه به یک مشکل اساسی: اگر حیوانات رنج میبرند، پس خدا (یک امر نهایی) ایده عدالت این دنیای فانی) نمی تواند وجود داشته باشد. در غیر این صورت، به معنای وجود موجودات بی گناهی است که برای هیچ عذابی می کشند. بنابراین، شما یا خدای شرور دارید که فقط از یک گونه محافظت می کند و همه گونه های دیگر را محکوم می کند، یا خدایی وجود ندارد، عدالت نهایی وجود ندارد، و ما موجودات زنده همه مقدر به نیستی هستیم: یعنی نه مجازاتی وجود دارد، نه پاداشی، نه یعنی درد و بی عدالتی که به خاطر وضعیت فانی خود تحمل می کنیم.
چه چیزی را ترجیح می دهیم؟ قربانی کردن همه حیوانات برای نجات خود یا پذیرش حقیقت خشن برابری: هیچ کس استثنایی نیست؟
این کتاب همچنین این واقعیت را پوشش میدهد که ما ویژگیهای مهمی را با حیوانات غیرانسان به اشتراک میگذاریم: بدن فانی، نیازهای بیولوژیکی، احساسات و حتی عادات اجتماعی و سیاسی، از همبستگی تا پرخاشگری. پس چرا باید بدن انسان من، چه مرده و چه زنده، اهمیت بیشتری داشته باشد؟
چرا نمی توان «گوشت» من را بدون ارتکاب ظلم سلاخی و فروخت، در حالی که می توانیم با آرامش در قفسه های پر از گوشت مرده و لاشه هایی که از اجساد زمانی زنده بیرون آمده اند عبور کنیم؟ آیا آنها لیاقت این را داشتند؟ آیا ما این حق را داریم؟ آیا «گرسنگی» یا «اشتها» که برخی حتی ممکن است به «فرهنگ» استناد کنند، برای توجیه چنین تناقضی کافی است؟
با مطالعه فلسفه، این پرسشها تبیین تاریخی گستردهتری به خود میگیرند: چنین رفتار نابرابری ریشه در تاریخ فرهنگ ما دارد، جایی که استدلالهای عقلانی و الزامات اخلاقی و سیاسی در هم تنیده شدهاند.
کتاب شما چه تفاوتی با کتاب های دیگری دارد که به برخی از موضوعات کلی مشابه می پردازند؟ در کتابم میخواستم یک تحریکآمیز، مثلاً نوعی آزمایش فکری را پیشنهاد کنم که میخواهد اساس فرهنگ فلسفی ما را که فکر میکنم مطالعات حیوانی هنوز به طور کامل انجام ندادهاند، متزلزل کند. چه اتفاقی میافتد اگر ما، حیوانات انسانی، بهجای نزدیکتر کردن حیوانات غیرانسانی به خودمان (که شکل ظریفی از پدرگرایی است که میخواهد امتیازاتی را به اشتراک بگذارد تا چیزی از دست ندهد)، به سمت آنها برویم؟ دست کشیدن از استثنایی بودنمان بی دردسر نیست.
آیا امیدوارید که با یادگیری بیشتر مردم در مورد این موضوع بسیار مهم، با احترام و کرامت بیشتری با حیوانات رفتار کنند؟ بله، من هستم، حتی اگر به این ایده که اقناع منطقی ممکن است کافی باشد، شک دارم. اینکه حیوانات هم مانند ما رنج می برند و شادی می کنند، چیزی است که امروزه همه حاضرند به آن اذعان کنند، و به نوعی، آگاهی اخلاقی امروز از «حقوق حیوانات» گسترده تر و ریشه دارتر به نظر می رسد. با این حال، تکرار میکنم، فکر میکنم بزرگترین چالش این است که در نظر بگیریم که رنج حیوانات صرفاً «مثل رنج ما» نیست، بلکه رنج ما شبیه رنج آنهاست.
به عنوان مثال، این توضیح میدهد که چرا در جامعه ما سخت است که بپذیریم، زمانی که دردی را که میگذرانیم نه تنها غیرقابل تحمل، بلکه بیمعنا بدانیم، وجود ما را قطع میکند (چیزی که به راحتی به معشوق خود میدهیم). حیوانات خانگی). برخی ممکن است پاسخ دهند: «زندگی مقدس است». خوب، تقدس یک زندگی فانی که به طرز دردناکی به پایان می رسد شامل چه چیزی است؟