بزرگنمايي:
پیام خراسان - دیدارنیوزـ مسعود پیوسته: کارگروه آموزش و پرورش انجمن ایرانی تاریخ با همکاری کارگروه کودک و نوجوان؛ و همیاری گروه تاریخ خانه اندیشمندان علوم انسانی، نشست دوساعتهای را در سالن خیام خانه اندیشمندان، برگزار کرد که مضمونش کم سابقه در مواجهه با درس تاریخ و نوجوانان بود.
جلسهای که مخاطبش دوگانهی نوجوانان و معلمان تاریخ بود.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
اینکه راهی شوق انگیز یافت شود که دانش آموزان و دانشجویان و معلمان تاریخ، به سمت فهم و لمسِ دیروزِ زندگی و تاریخ مملکت خود و جهان بروند. مریم تقوایی، مجری برنامه و از اهالی انجمن ایرانی تاریخ که خود نیز دغدغهمند کیفیت فراگیری تاریخ از طریق ادبیات نمایشی تاریخی به نوجوانان است و تجربیاتی عملی در همین زمینه (نمایشنامه نویسی تاریخی و اجرای آن) نیز دارد، گردانندهی جلسه بود.
ابتدا محمدرضا روزبهانی، استاد تاریخ و نویسنده و پژوهشگر و استاد دانشگاه فرهنگیان که سالها ذوق و شوق و فعالیت ادبی و تاریخ پژوهی اش، موجب نگاه نوینش به مقوله آموزش تاریخ و نوجوانان بوده است، درباره اهمیت موضوع آموزش تاریخ به نوجوانان با ابزارهای متنوع ادبیات نمایشی تاریخی و رسانهها و هر وسیلهی دیگر پرداخت.
وقتی پس از نیم ساعت، کلام این کارشناس تاریخ و ادبیات نمایشی تاریخی به پایان رسید، میهمانِ دیگرِ برنامه، شهرام اقبال زاده، نویسنده، مترجم و منتقد ادبیات کودک و نوجوان به وی گفت: «شما با طرح این نکته ها، هم وجه آموزشی اش را بیان کردید و هم وجه انگیزشی اش را. دوگانهی آموزش و انگیزش را با هم داشت.»، اما محمدرضا روزبهانی در بحث آموزش تاریخ به نوجوانان چه گفت؟ این استاد دانشگاه فرهنگیان گفت: «حوزه تخصصی ام تاریخ است.
قبل از اینکه عضو هیئت علمی دانشگاه بشویم، حدود بیست سال دبیر تاریخ بودم. حالا که برای بهبود آموزش تاریخ باید تلاش کنم، در دانشگاه فرهنگیان هستم، دارم با توجه به نظریههای جدید آموزش به معلم، آموزش تاریخ میدهم. چند کتاب نمایشنامه چاپ کرده ام. چند کار تأتر دارم. کارگردانی تأتر داشتم. قبلا هم مرتب در جشنوارههای دانش آموزی بودیم. حالا هم هر سال موظفم و باید مقالهای بنویسم که مربوط به آموزش تاریخ باشد.
یعنی باید به گونهای به معلم تاریخ آموزش بدهم که معلم با نظریهها و روشهای جدید آموزش تاریخ آشنا شود. خانم دکتر تقوایی هم در این زمینه خیلی زحمت کشیدند و میدانم شیوه آموزش سنتی تاریخ را برنمی تافتند و همواره در پی شیوههای جدید و موثر آموزش تاریخ به بچهها بودند. یادم هست سال 82 بود که یک نمایش اجرا کردند که مربوط به تاریخ معاصر ایران بود و خیلی هم جذاب کار کرده بودند و یک گام به جلو بود و بچهها با حضورشان در نمایش، تاریخ رو بهتر فهم میکردند.
یکی از ابزارهای موثر در آموزش تاریخ به نوجوانان، استفاده از ادبیات نمایشی تاریخی است. حالا چه نمایشنامه، چه تصویرنامه و فیلمنامه. چطور میشود از ادبیات نمایشی تاریخی، در آموزش تاریخ استفاده کرد؟ مقاله ام پاسخ به همین پرسش است که چگونه معلمها از نمایشنامههای تاریخی استفاده کنند برای بهبود آموزش تاریخ به بچه ها؟ به دو شکل میتوانیم. یکی، خواندن انفرادی است توسط دانش آموز و دانشجو؛ و دوم، از طریق نمایشنامه خوانی جمعی است. درعصرحاضر، هنر سینما و تأتر و دیگر هنرها و رسانهها نقش مهمی در زندگی ما دارند.
الان نگاه کنید به اروپا و امریکا، فقط از طریق کتاب نیست که در حال تلقین فرهنگ و باورهای شان به مخاطبان در سطح جهان اند، بلکه از هنر سینما و فیلم هم استفاده میکنند که اتفاقا موثرتر هم هست. در تمام فیلمهای مهم سینمای امریکا میفهمید که آنها فلسفه و نوع جهان بینی شان و معرفت شناختی شان از دنیا چیست و خیلی راحت نوع نگاه شان را به دنیا تلقین میکنند؛ بنابراین ما هم باید از این ابزارها بخوبی استفاده کنیم.
من معلم تاریخ هم اینجا میتوانم به اشکال مختلف، در آموزش تاریخ به بچهها موثر باشم. مثلا بچهها را به اردو ببرم، به موزه ببرم، ببرم که فیلم یا نمایش ببینیم و ... میگویم میشود از نمایشنامههای تاریخی هم به عنوان ابزار آموزشی و گاهی حتی به عنوان منبع تاریخی استفاده کرد. (وقتی میگویم منبع، مرادم این است که خود نویسندهی نمایشنامه یا قصه یا فیلم، خودش در همان دوران میزیسته و بنابراین از آن اثر میتوانیم به عنوان منبع هم یاد کنیم.) به دو دلیل لازم است معلمان ما، چه در دبیرستان و چه در دانشگاه، با ادبیات نمایشی و نمایشنامهها آشنا شوند. البته اینجا فعلا به محتوا نمیپردازم بلکه اشاره و تأکیدم بر شیوه و فرم و ابزاری است که به درد آموزش تاریخ میخورد.
یک: وجود مضامین تاریخی به همراه فهم و تفسیر اختصاصی از تاریخ در بسیاری از آنها. الان این نمایشنامههای تاریخی را برای تان مثال میزنم که هم دارند تاریخ را برای مان بیان میکنند و هم فهم نویسندهی نمایشنامه را برای مان عیان میکنند. دومین دلیلش هم این است که آشناکردن دانش آموزان علاقمند به هنر نمایش و سوق دادن آنها به سمت خواندن، نوشتن و اجرای نمایشنامههای تاریخی در مدارس و دانشگاه ها.
دانش آموز و دانشجوی ما، هم تاریخ میخواند و هم اگر دانش نمایشنامه نویسی داشته باشد، میتواند با نوشتن یک نمایشنامه، فهم و درک خود را از حوادث بیان کند؛ و این خودش کمکی است به آموزش تاریخ؛ بنابراین لازم است که معلمان با این مضامین آشنا بشوند.» دکتر روزبهانی، خطاب به جمع حاضر در نشست که از دانش آموز و دانشجو و معلم و علاقمندان تاریخ حضور داشتند و شوقِ عنوانِ نشست (آموزش تاریخ به نوجوانان)، آن جمع بیست نفره را به خانه اندیشمندان علوم انسانی کشانده بود، پرسشی مطرح کرد: «آیا در این جمع، بخصوص معلمان تاریخ که در جمع ما حاضرند، کسی هست که نمایشنامههای تاریخی خوانده باشد و اگر خواندند، این روش را به عنوان آموزش با بچهها کارکرده باشند؟ بعید میدانم.»
پس از پنج ثانیه سکوت، مریم تقوایی، مجری برنامه در آن جمع خاموش، لب به سخن گشود و بعیدِ استاد را تبدیل به قریب کرد و گفت: «بله. جعفرخان از فرنگ برگشته که یکی از آن نمایشنامههای کوتاهی است که در دوره قاجار نوشته شده و من همواره در کلاس، این را درس میدادم. نمایشی که دوران گذار سنت به مدرنیته را در دوره قاجار به سادگی و روشنی بیان میکند.» روزبهانی، استاد دانشگاه فرهنگیان، شوق مندانه ادامه داد: «بله، هم ساده و هم جذاب. هم نمایشنامه و هم رمان که میشود برای درس تاریخ از این ابزارها بهره برد. حالا منتظرم جناب استاد اقبال زاده، وارد بحث شوند و از رمان برای مان بیشتر بگویند.»
وی در ادامه به بازگشایی معنا و مفهوم ادبیات نمایشی پرداخت و گفت: «ارسطو یکی از انواع مهم ادبی را ادب دراماتیک یا نمایشی میدانسته است. این نوع ادب از همان ایران باستان رواج داشته است، مثلا آن موقع در دربار سلوکیان و پارتها نمایشنامه اجرا میشده است. اگر نقالی و تعزیه را هم با کمی اغماض، نوعی نمایش بدانیم در ایران پس از ظهور اسلام رواج داشته است. نمایشنامه، تصویرنامهای است که با کلمات نوشته میشود و کارگردان هنگام اجرا از این اثر، تصویر ادبی و نمایشی و دیداری پدید میآورد.
در ایران، نمایش سنتی، بیشتر در تعزیه خلاصه میشد. نمایشنامه نویسی در ایران از دوره قاجار، از زمان عباس میرزا شروع شده. در دوره ناصرالدین شاه مطرح بوده. آن هم کارهای ترجمه ای. ترجمهی آثار مولیر، گزارش مردم گریز، طبیب اجباری، ترجمهی تمثیلات آخوندزاده از ترکی به فارسی قبل از مشروطه، ترجمه برخی آثار شکسپیر مانند اتللو توسط ناصرالملک، (ناصرالملک یکی از شخصیتهای برجستهی تاریخ معاصر ماست. پنج شش سال هم نائب السلطنه بود بعد از فتح تهران و سقوط محمدعلی شاه، قبل از اینکه احمدشاه به سن قانونی برسد، ایشان به عنوان نائب السلطنه بوده است.) خدعه و عشقِ فریدریش شیلر توسط یوسف اعتصام الملک؛ دو نمایشنامه الکساندر دوما در باره لویی دهم پادشاه فرانسه و ناپلئون ترجمه میشود. ترجمه نمایشنامه ضحاک، اثر سامی بیک عثمانی و خیلی آثار دیگر که ترجمه شده اند.
یعنی میخواهم بگویم اهالی تاریخ، هیچ وقت به این مباحث بی توجه نبوده اند. این روند در پهلوی دوم و جمهوری اسلامی هم به شکل گسترده ادامه داشته است و اکثرا هم رنگ و حال تاریخی دارند. اما از مشروطه به این سو، ایرانیها خودشان وارد نوشتن نمایشنامههای تاریخی میشوند و خیلی از موضوعات تاریخی را دستمایهی کار خود قرار میدهند. گاهی مستقیما تاریخی اند و گاهی گویای فرهنگ و سنن ایرانیان. مثل میرزا ملکم خان. داستان خونین سرگذشت برمکیان توسط سید عبدالکریم خلخالی نوشته شده، نمایشنامه شیخ علی میرزا حاکم ملایر و تویسرکان، نوشتهی میرزا رضاخان نائینی، نمایشنامه منظوم سرنوشت پرویز، براساس منظومه نظامی گنجوی، نوشتهی علی محمدخان اویسی، رستاخیز شهریاران ایران، نوشتهی میرزاده عشقی، صادق هدایت، نمایشنامه پروین دختر ساسان را مینویسد. ذبیح بهروز، شب فردوسی را مینویسد.
گریگور یقیکیان، نمایشنامه داریوش سوم را مینویسد. صادق هدایت و مجتبی مینوی دربارهی مازیار مینویسند. اول، مینوی پژوهشی درباب مازیار انجام میدهد، بعد، هدایت، از این یافتههای پژوهشی، نمایشنامه مازیار را مینویسد.» استاد روزبهانی، وقتی به دورهی متأخر میرسد، به دو اثر نمایشنامهای و سینمایی از بهرام بیضایی و علی حاتمی اشاره میکند، آنجا که بهرام بیضایی به زیبایی، شخصیتهای قصه اش وقتی قرار است از «مرگ یزدگرد» بگویند، عالی و جذاب روایت میشود، آنجا که آسیابان اقرار به قتل دارد، ولی میبینیم همسر آسیابان هم ادعا میکند که من کشتم و ... یعنی این روایتها به بیننده حالی میکند، واقعا چه اتفاقی افتاده است آن زمان و اوضاع چگونه بوده است.
به هزار دستان علی حاتمی که میرسد، از جذابیتهای شنیداری و بصری قصه میگوید که پس زمینهی تاریخی دارد و عین تاریخ نیست. این استاد تاریخ در دقایق پایانی این نشست، خطاب به جمع گفت: «زنده یاد عبدالحسین زرین کوب، در زمینهی نمایشنامه و قصه نویسی نیز آثاری دارند و مصمم هستم نمایشنامههای شان را در قالب کتاب، جمع آوری؛ و به همراه نقد خود نسبت به این آثار، اگر خدا بخواهد تا پایان سال جاری، چاپ و منتشر و عرضه کنم. ما در آموزش تاریخ به دانش آموزان و دانشجویان، خیلی نیاز به ابزار و لوازم نداریم.
همه چیز در دسترس معلمان و دانش آموزان است. کافی است همت کنیم سمت نمایشنامههای تاریخی برویم. هم فهم تاریخی مییابیم با خواندن شان و هم اینکه، این شیوهی یادگیری، جذابیت هم دارد.» نوبت سخن به نویسنده، مترجم و منتقد ادبیات کودک و نوجوان، شهرام اقبال زاده رسید. او بلافاصله پس از پایان سخنان روزبهانی، خطاب به وی گفت: «شما هم شیوا و شیرین و معلم وار و روند نمایشنامههای تاریخی را به صورت آموزشی ـانگیزشی ذکر کردید. در همین راستا اول انقلاب، زرتشت اعتمادزاده، که در سالهای اول انقلاب فوت شد، نمایشنامه خوبی درباره کاوه نوشته بود. یعنی از تاریخ پل زده بود به دنیای امروز. میخواهم بگویم هدف ما از خواندن تاریخ این نیست که ما در گذشته بمانیم.» اقبال زاده، در همین آغازسخن، کتابی را رو به حاضرین در نشست گرفت و گفت: «این کتاب آموزش و یادگیری تاریخ که محمد غفوری ترجمه؛ و انتشارات سمت هم منتشرش کرده، کتاب خوبی است.
اما وقتی از تاریخ صحبت میکنیم، از چه صحبت میکنیم؟ البته این مسأله فقط در اینجا یا در زمان شاه و اکنون نیست که دربارهی چند و، چون تاریخ و کنه آن نمیپردازند، در غرب هم همین مسائل هست. کسانی که میشل فوکو را خواندهاند، میدانند که کل آموزش در خدمت بازتولید قدرت است و یکی از ارکان باز تولید هویت سازی درس تاریخ و کتابهای تاریخ است. میگویند کسی که تفسیر گذشته را در دست دارد امروز را نیز در دست دارد. خب، در غرب چه اتفاقی میافتد؟ سیاستگذاران و چهرههای رسمی غالبا میخواهند مطالعه تاریخ را در جهت تقویت دیدگاهها و برداشتهایی خاص از گذشته سوق بدهند.
اما تاریخ را میخوانیم برای چه؟ فوکو میگوید ما تاریخ را از نگاه امروز برای فردا میخوانیم. همین جا میآید» این نویسنده و منتقد ادبیات کودک و نوجوان افزود: «بد نیست اشاره کنم قرار بود نمایشگاه مشترکی بین امریکا و ژاپن، درباره پیامد بمباران هیروشیما برگزار شود. ولی به دلیل اختلاف درباره واقعیات و تفسیر آن، برگزار نشد. چرا؟ فرض کنید نمایشگاهی قراراست بین اسرائیلیها و فلسطینیها برگزار شود، یک طرف ویران شده. مردم غیرنظامی و کودکان نابود شدند. یک طرف، به بهانهی 7 اکتبر و مبارزه با تروریسم قدرتش را میخواهد، نه فقط به حماس و حزبالله، بلکه کل اعراب و ایران و ترکیه نشان بدهد که ما چنینم و چنان. مثل قدرتنمایی آمریکا که به رخ شوروی و اروپا کشید که ببینید چطور امپراطوری قدرتمند ژاپن را از پا درآوردیم! دیدیم که آن نمایشگاه برگزار نشد.
او میخواهد حرف خودش را بزند، این هم میخواهد حرف خودش را. به مناسبت 200 سالگی استرالیا (البته این 200 سالگی از منظر انگلیسیها که 200 سال پیش آنجا را تأسیس کردند.) میخواهند جشن بگیرند و فقط از این دویست سال و روز تأسیسش بگویند. ولی این هم برگزار نمیشود. چرا؟ چون طبیعی است بومیهای آنجا با این جعل تاریخ مخالف باشند؛ چون آنها هم دانشگاه رفتهاند ودر سدههای اخیر تاریخ هم میخوانند و مینویسند و میدانند قدمت استرالیا خیلی بیشتر از 200 سال است. ما وقتی میشنویم تاریخ امریکا، همین حالا (خطاب به جمع) شما فکر میکنید امریکا چندسال قدمت دارد؟ روزبهانی که حالا به عنوان یکی از شنوندگان در مجلس آموزش تاریخ حضور دارد، آدرس سرراست میدهد: «از سال 1776» یعنی هرچه هست، زیر پانصد سال است.
اقبال زاده ادامه میدهد: «یعنی نسبتاً جدید است دیگر. یعنی وقتی آمریکو وسپوچی میرود و به اصطلاح آنجا را کشف میکند و اسمش را میگذارند امریکا. ما میگوییم «کشف» ولی واقعیت این است که تمدن اینکاها سدهها قبل وجود داشته، سرخ پوستها و بومیها بودند و، اما در تاریخ نگاری سفیدپوستها تاریخ آنها حذف شده است. از همین 28 مرداد، چند روایت موجوداست؟ روایتهای متنوع و گاهی متضاد داریم. صادق زیباکلام که میگوید اصلا کودتا نشده. دکتر فریدون مجلسی هم میگوید کودتا نشده، آقای پیروز مجتهدزاده هم میگوید کودتا نشده، آقای موسی غنی نژاد هم میگوید کودتا نشده و مصدق را چیزی شبیه آقای احمدی نژاد جلوه میدهد و میگوید هنوز هم هرچه بدبختی میکشیم، از دست مصدق است؛ بنابراین وقتی میخواهیم برای بچهها تاریخ را روایت کنیم، چگونه باید روایت کنیم؟ تاریخ چیست اصلا؟ مدتی دبیر نشر قطره بودم، نمایشگاه بین المللی که میرفتم، بخش کتابهای خارجی هم میرفتم. دیدم یک رمان درباره سالوادور آلنده به نام آلنده، خریداری اش کردم و، چون خودم نرسیدم، دادم به زندهیاد علیرضا جباری ترجمه کرد.
نویسندهی اصلی شیلیایی است و به زبان اسپانیولی نوشته شده و مترجم انگلیسی در پیشگفتار نوشته بود: هیچ تاریخی نیست که به افسانه آمیخته نشده باشد و هیچ افسانهای نیست که مُهر تاریخ بر آن نخورده باشد. من نه دریدایی ام و نه به آن رویکرد هرمنوتیکی که میگوید هر کس میتواند هر نوع معنایی از تاریخ دریافت بکند، باور دارم. با این همه، هر متن تاریخی بستگی به این دارد که تاریخ نگار، از چه منظر و از چه فلسفه تاریخی بیاید دادهها را جمع و تحلیل کند. مورخ باید بتواند در میان انبوه دادهها و کلاف پیچاپیچ تاریخ، روند عمدهی تحولات تاریخی را دریابد. حالا نمیدانم در جمع مان دوست جامعه شناس هست یا نه، وبر میگوید باید از ارزش _ داوری بپرهیزیم در جامعه شناسی؛ و معتقد است در تحقیقات و تحلیل تاریخی باید نگاه علمی داشته باشیم. بعد میگوید محقق، دادهها را باید بی طرفانه گردآوری کند.
بعد میپرسد خب حالا چگونه تحلیل کند؟ میگوید، اما نمیتواند فارغ از ارزش_ داوری تحلیل کند. یک تحلیلگر تاریخ میگوید که برای اثبات هر نظری، داده به اندازه کافی وجود دارد. پس چگونگی چینش دادهها خیلی مهم است. درست خاطرم نیست سال 59 یا 60 بود، خب همیشه به تاریخ علاقمند بودم، کتاب سوم راهنمایی یا شاید هم دبیرستان بود، دو تا مولف داشت. بخش اولش درباره تاریخ مشروطه بود، یکیشان نوشته بود ترور ناصرالدین شاه، راه را برای قانونگرایی و حاکمیت قانون گشود.
یکی دیگرشان که رویکرد سنتگرا داشت و طرفدار شیخ فضل الله بود و غربستیز، نوشته بود ترور ناصرالدین شاه، راه را بر غربزدگی گشود! عجیب نیست؟ چنین تناقضی در کتابِ یک سالِ تحصیلی؟ آمدم کل تناقضات کتاب را در آوردم، ولی دوستی گفت نفرست. فایدهاش چیست؟ یادم هست نوشته بودم اگر دانشآموز فلکزده، با چنین سوالی مواجه شود، چگونه باید پاسخ بدهد؟ «ترور ناصرالدین شاه چه نقشی در مشروطه داشته؟» آیا در پاسخ باید هر دو را بنویسد؟! یکیاش را بنویسد؟! معلم، چه رویکردی دارد؟ این فلکزده چه گناهی کرده؟! تاریخ رسمی ما که در دانشگاه و دبیرستان تدریس میشد حاصل چنین تاریخنگاری یی بود که به عنوان مثال، قصد تخریب و ترور شخصیت مصدق را داشته، ولی در دوره اصلاحات، مصدق اسطوره شد.
اما با این مقدمه، به نقش رمان تاریخی و چند و، چون آموزش تاریخی به دانشآموزان بپردازم در تاریخ، خلاف رمان تاریخی که خود با رویکردهای متفاوتی نوشته میشود. مثلا رومن رولان میآید روبسپیر را بر اساس دادههای تاریخی مینویسد. یعنی بر اساس مستندات. خب البته فیلمها یا سریالهایی مثل کارهای علی حاتمی را داریم که پس زمینه و پشتوانهی تاریخی دارند که بر اساس تخیل دراماتیک و نگاه خلاق خود علی حاتمی تولید میشوند که حالا برخی تأیید میکنند و برخی هم نمیپذیرند.
حالا جالب است که حتی شعبان بی مخ هم شاعر است. همه دارند شاعرانه حرف میزنند! خب بعضیها این را نقطهی قوتش میدانند و او را به خاطر شاعرانگی دیالوگها شاعر سینما میدانند و البته بعضیها هم این را ضعف میدانند، چون دیالوگها بر اساس طبقه و فرهنگ و پایگاه اجتماعی و متناسب با آن باید باشد. جالب است که شعبان بی مخ هم، شاعرانه حرف میزند البته با لحن لاتی. کلمات متناسب با شخصیت او است، ولی همه شخصیتهایش همه شاعر مسلکند! در نهایت باید تاریخ را چگونه به دانش آموز بیاموزیم؟ با این متنهایی که دست ماست که ما را حیران میکند! مثلا ببینیم کاشانی را کتاب رسمی تاریخ، قهرمان ملی شدن نفت معرفی میکنند، اما برخی وی را کاملا سیاه میبینند، او به هرحال، گاهی قدرت بسیج مردم را هم داشت برای نهضت ملی نفت و همسو با مصدق بود، ولی در اوج جنبش، علیه مصدق هم بود. راستی تکلیف معلم تاریخ چیست؟ در این گونه موارد و مواجهه تاریخی چه رویکردی باید داشته باشد؟ و معلم تاریخ با رماننویس چه فرقی دارند؟ و رمان تاریخی چیست؟ این زمینه سازی را کردم تا در ادامه، اهمیت ادبیات را و نقش رمان تاریخی را بدانیم. چند جمله از چند بزرگ از حافظه نقل میکنم که اولین آن، انیشتین است. او در اوج شهرت بود و مادری میشنود که پروفسور انیشتین آمده در شهرِ آنها سخنرانی دارد.
فرزندش را به مکان سخنرانی میبرد در پایان سخنرانی، به انیشتین میگوید پسرم ریاضیاش ضعیف است. چه کند که ریاضیاش قوی شود؟ انیشتین رو میکند به پسر و میگوید پسرم افسانه بخوان. مادر با حیرت میگوید جناب پروفسور، ریاضیاتش ضعیف است. دوباره انیشتین میگوید پسرم افسانه بخوان. مادر در بهت میماند و انیشتین پیپش را روشن میکند و راه میفتد. رو به پشت، دوباره میگوید پسرم برای تقویت ریاضیاتت افسانه بخوان. وجه مشترک هنر، ادبیات و علم، تخیل است. برای فرضیهسازی علمی، انسان باید تخیل قوی داشته باشد تا بر اساس دادهها، فرضیه بسازد. حتی در علوم انسانی هم اول یک فرضیه میسازیم، دانشجو میرود دنبال اثباتش در نهایت، دادهها یا ردش میکنند یا تأیید. چون مبنای فرضیه، تخیل است.
در داستان هم شما پیرنگ میخواهی بسازی، شخصیت پردازی کنی، ماجرا بسازی، پس تخیلت را باید به کار بیندازی. تخیل هم بر اساس تجربههای زیسته و زندگی جاری است. زندگی جاری دو بخش دارد. یکی عینیات و واقعیاتی که روزمره با آن مواجهی، و یکی هم خواندههاست. البته خود مطالعه هم بخشی از این واقعیات است. شما رمانهای مختلفی خواندی و شخصیت پردازیها را دیدی و کلاسهای داستان نویسی هم که الی ماشاءالله همه جا هست. اما در رمان تاریخی چه میکنی؟ همان مثالی که دکتر روزبهانی از کتاب مازیار زدند و تحقیق و پژوهش مجتبی مینوی که درباره مازیار کرد و صادق هدایت هم نمایشنامه مازیار را براساس آن یافتههای تاریخی نوشت.
شما شاهنامه را ببینید. تمام روایتهایش دراماتیک است. میتوانید صحنهها را مجسم کنید. اما رمان تاریخی چگونه شکل میگیرد؟ ما روایتهای کلاسیک داشتیم، چه منظوم و چه منثور؛ سمک عیار داشتیم، تاریخ بیهقی داشتیم، هیچ چیز، خالص و ناب زاده نمیشود. همیشه مُهر تاریخ و فرهنگ برخود دارند ببینید، امروزه وقتی ما در «جهانِ جهانی شده» حرف میزنیم، باید بدانیم یک گلوبالیزم یا روند عینی و انضمامی داریم که روند پیوستن دنیا به هم است و یک گلوبالیزیشن یا جهانی سازی داریم که گاهی وسترنیشن و به تعبیری امریکایی سازی به آن میگویند، اما گلوکالیزم یا روند ترکیبی ملی ـ بینالمللی هم داریم به معنای جهانی، محلی.
یعنی جوامع میتوانند با حفظ هویت و فرهنگ خود، در دادوستدهای جهانی حاضر باشند، یعنی فرهنگ امروز پدیدهای مرکب است. در این دادو ستد، ما چیزی به نام رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه نویسی به صورت درامهای تاریخی مدرن داریم، که اینها ما چه بخواهیم چه نخواهیم درعین وامگیری از غرب، ویژگی محلی- ملی دارد. اول اینکه زبان، فارسی میشود. دو، کسی که فارسی میاندیشد، ایرانی هم میاندیشد. شخصیت ها، نام ها، حوادث براساس تجربهی زیستهی یک ایرانی نوشته میشود. اما نویسندهی خوب ایرانی، حتما فردوسی خوانده است.
ما یک نویسنده رمان تاریخی داریم، اما نه به معنای وفاداری عین به عینِ متن تاریخی. یکی از این رمان تاریخی نویسهای موفق که خودش تاریخ خوانده است نامش حمیدرضا شاهآبادی است، که معمولاً رمانهای او پس زمینه و پشتوانهی تاریخی دارند. در برخی موارد رد پای برخی از رویدادها و شخصیتهای مهم تاریخی را از جمله رشدیه در یکی از رمانهای نوجوانان، یا رویداد دختران قوچان و ستمی که بر دختران میرود، را مییابید، اما رمان تاریخی به مفهوم کاملا مستند و پایبندی مطلق به واقعیت نمینویسد.
چون وقت من به پایان رسیده، خلاصه کنم، ما تاریخ نمیخوانیم که در گذشته بمانیم، ما وقتی تاریخ میخوانیم، باید برایمان پشتوانهای باشد برای درک حال و نگاه به آینده، نوعی دورخیز کردن برای حرکت به جلو. در عین حال، نباید در رمان تاریخی، شخصیت نوجوان یا قهرمانان آن منفعل باشد و نقشپذیر، بلکه باید کنشگر باشد. بهطور کلی ادبیات کودک، سه کارکرد دارد. یک: عاطفه را به سامان کند و بربیانگیزد. دو: تخیل را گسترش دهد. سه: تفکر را برانگیزد.