پیام خراسان
مجمع نویسندگان کف خیابان انقلاب
چهارشنبه 23 آبان 1403 - 14:42:17
پیام خراسان - داستان خیابان انقلاب و دستفروشان کتاب هیچ‌گاه تمام نمی‌شود و هر بار داستان تازه‌ای رو می‌شود. کتاب‌هایی که نویسنده‌‌شان برای نوشتن آن‌ها خون دل خورده و حالا کنار خیابان روی هم ریخته شده و 20 یا نهایت 50 هزار تومان به فروش می‌رسند! - اخبار رسانه ها -
به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، ساعت هنوز ده نشده، کنار خیابان ایستاده بودم، با ببخشیدی که مرد گفت کنار رفتم، پارچه‌ای پهن کرد و کارتنی که دستش بود را روی پارچه خالی کرد! کتاب‌ها با بی‌نظمی تمام روی هم آوار شدند.
کهنه و نو با هم مخلوطند، اما جلدها را که نگاه می‌کردی، بیشترشان کهنگی مشهود دارند. انگار سال‌ها ورق خورده و بارها خوانده شده‌اند. دقیقا همان جایی ایستادم که عکس‌هایش در فضای مجازی پخش شده است. اجازه‌ای از مرد می‌گیرم تا کتاب‌ها را ببینم. جوابی نمی‌دهد و مشغول خالی کردن کتاب‌‌ها می‌شود. 
سیمان و آجر جای کتاب
مرد دیگری می‌رسد و رو به او می‌گوید: «امروز چرا دیر کتاب‌ها را خالی کردی؟» خالی کردن را جوری می‌گوید که تصور می‌کنی با سیمان و آجر طرف است! مرد اول خواب ماندمی می‌گوید و بی‌توجه به کارش ادامه می‌دهد. انگار اصلا برایش مهم نیست که این کتاب است دستش گرفته! کارتن‌های بعدی را با دست خالی می‌کند اما باز هم کتاب‌ها را پرت می‌کند. چند کتاب را هم روی دستم می‌اندازد، نگاهش می‌کنم و ببخشید آرامی می‌گوید و دوباره پرتاب‌ها آغاز می‌شود. 
این سوژه از دل سوژه قبلی شکل گرفت، زمانی که سال گذشته چند روزی کنار خیابان دستفروشی کتاب داشتم و نکات عجیب‌وغریب زیادی دیدم. یکی هم همین دستفروشان کتاب‌های قدیمی یا کتاب‌های دست دوم که در جای‌جای خیابان انقلاب به فروش می‌رسند. 
رضا امیرخانی و محمود دولت‌آبادی هم هستند
در حال گشتن بین کتاب‌ها، «نفحات نفت» رضا امیرخانی را دیدم. هم کمی نو بود هم صفحات کتاب نشان می‌داد که چندین بار خوانده شده است. مرد دستفروش تا کتاب را دستم می‌بیند که ورق می‌زنم، با بی‌حوصلگی می‌گوید: «اون فروشی نیست. یه نفر اون کتاب رو می‌خواد، یادم رفته که برش دارم. کتاب‌های دیگر را بردار.» 
می‌پرسم کتاب‌ها را از کجا می‌آورید؟ نگاه سردی می‌کند و می‌گوید: «شما کتابی که می‌خوای و پیدا کن. چی‌کار داری من این کتاب‌ها را از کجا میارم.» اشاره‌ای به کتابی که دستم بود کردم و گفتم: «آخه انگار جای مهر داشته و پاک شده...» کتاب را می‌گیرد و نگاه می‌کند و دوباره خونسرد می‌گوید: «خب این رو نخر. برو سراغ یک کتاب دیگه...» حس کردم باید اصرار به همین کتاب داشته باشم و دوباره گفتم نه من همین کتاب رو می‌خوام. خیلی وقت است دنبالشم. 
پرسید: «نویسنده‌اش کیه؟» 
گفتم: «محمود دولت‌آبادی.» 
چرخی ‌زد و کارتن کتابی که دستش بود را نگاهی کرد و گفت: «ببین اینو دارم، می‌خوای؟» 
نگاهی انداختم و کتاب «جای خالی سلوچ» را دستش دیدم. کتاب را باز کردم و باز هم جای یک مهر را اول کتاب دیدم. «این هم که جای مهر داره؟» 
زیر لب غری زد و گفت: «خب داشته باشه. بخر صفحه اول رو جدا کن که دیگه جای مهر نباشه!» 
مردی داشت کتاب‌ها را نگاه می‌کرد و با این حرفی که فروشنده زد، خندید و گفت: «آقا منظور خانم اینه که کتاب‌ها از کجا آمده، نه اینکه چرا مهر داره که شما راه‌حل جدا کردن صفحه را می‌دهی.» تشکری از مرد که میانجی شده بود کردم و دوباره پرسیدم: «این کتاب‌ها یا باید از کتابخانه شخصی بیاد یا عمومی که مهر داره» از سماجتم خنده‌اش گرفت و گفت: «مردم خونه‌هاشون کوچیک شده. دیگه نمی‌تونن کتاب را نگه دارن. برای همین میارن اینجا و ما هم کیلویی می‌خریم.»
تا خواستم جواب بدهم، دستش را بالا آورد و ادامه داد: «ببین گاهی هم کتاب‌ها را خریده‌اند و به ما می‌رسانند که کنار خیابان بفروشیم. من از اینکه همه‌اش از کجا میاد خبر ندارم.» 
چرا بساطی‌های کتاب خیابان انقلاب تافته جدا بافته‌اند؟
کتاب‌های مهردار کتابخانه‌ای
مشخص است نمی‌خواهد اطلاعات درستی بدهد. مردی که کنارم نشسته، اشاره می‌کند که آن طرف‌تر برویم تا بتواند راحت صحبت کند. سری تکان می‌دهم و بعد از چند دقیقه همراهش می‌شوم و با اشاره به اینکه تقریبا هفته‌ای چند بار بین دستفروشان در خیابان انقلاب دنبال کتاب می‌گردد، می‌گوید: «من خیلی بین این‌ها گشته‌ام، کتاب‌های دست دوم را بیشتر می‌گردم و دوست دارم اما اکثرا از همین مهرها دارند. یک کتاب قدیمی‌ای پیدا کردم که روی آن اسم یک بنده خدایی بود و با پیگیری به فرزندانش رسیدم که کتابخانه شخصی پدر را فروخته بودند. البته همه مهردار نیستند. بسیاری از کتاب‌ها هم معلوم نیست از کجا به دست این دستفروشان می‌رسد!» 
«هر جلد کتابی که می‌خواهی 50 هزار تومان»؛ این جمله روی تابلویی کنار کتاب‌ها نوشته شده و نشان می‌دهد فروش این کتاب‌ها قانونی ندارد و محتوای کتاب و نویسنده هم در فروشش تاثیری ندارد. در چرخیدن بین کتاب‌ها، «جام‌جهانی در جوادیه» داوود امیریان را می‌بینم و صفحه اولی که دوباره پاره شده و نیست! 
از دستفروش که همچنان بی‌حوصله است، می‌پرسم این کتاب هم صفحه اول ندارد. نگاهی می‌کند و می‌گوید: «لابد از اول نداشته. چه سوال‌هایی می‌پرسی. خانم!» 
20 تا 50 هزار تومان می‌فروشم!
آن طرف‌تر از بساط این دستفروش هم یک نفر دیگر کتاب‌ها را روی زمین ولو کرده. این مدل کتاب‌ها فروش‌شان با کتاب‌های ناشران پخته‌خوار متفاوت است. اگر در خیابان انقلاب، مترو و مراکز عمومی چرخی زده باشید، این کتاب‌ها را می‌بینید که درموردشان بارها نوشته‌ایم اما کتاب‌های دست دوم داستان دیگری دارند. ممکن است کسی کتاب‌هایی که در طول زندگی‌اش خریده باشد را به یکباره بفروشد. اما روایت دیگر از این کتاب‌های دست دوم این است که افراد کتاب را از کتابخانه به امانت می‌گیرند اما آن را پس نمی‌دهند و به بازار دستفروشان می‌رسد! دوماه پیش داستان کتاب‌های کتابخانه آیت‌الله طالقانی که زیرمجموعه شهرداری تهران است، پیش آمد و کتاب به بازار دست دوم فروشی رسید. 
کتاب آقای وزیر در دست‌دوم‌فروشی‌ها
دستفروش دوم کتاب‌های 20 هزارتومانی هم دارد. تا می‌بیند نشستم کتاب‌ها را ببینم، می‌گوید: «خانم اون کتاب‌های 50 هزار تومنی رو ببین. اینا خیلی خوب نیست.» این یکی خوش‌اخلاق‌تر است و حتما می‌شود با او صحبت کرد. به سمت کتاب‌های 50 هزارتومانی برمی‌گردم و اولین کتاب غافلگیرم می‌کند. کتاب «مفاهیم و نظریه‌های فرهنگی» سیدرضا صالحی‌امیری که الان وزیر میراث فرهنگی و گردشگری است. کتاب دوباره صفحه ابتدایی ندارد. رو به پسر دستفروش می‌گویم: «چرا صفحه اول ندارد؟» می‌خندد و می‌گوید: «خانم خودت می‌گویی کتاب دست دوم/ با اون کتاب‌هایی که سر خیابان می‌فروشند و نو است، متفاوته. اینا ممکنه همه‌شون یک ایرادی داشته باشند.» 
می‌پرسم: «ایراد اصلی‌شان انگار نداشتن صفحه اول است.» سری تکان می‌دهد و می‌گوید: «همه مدل داریم. مثلا این کتاب که جلوت هست رو نگاه کن. این کلا همه چیش داغون شده. صفحه‌های کتاب در حال کنده شدن است. بالاخره هرکدام یک ایرادی دارد.»
جلال هم هست
کتاب بعدی که چشمم را می‌گیرد، کتاب جلال آل‌احمد است. کتاب را که برمی‌دارم پسر دستفروش می‌گوید: «از آن نویسنده، کتاب زیاد دارم. یک بار یک آقایی سه کارتن از این نویسنده آورد و فروخت. خودم نگاهی به کتاب‌ها انداختم همه سالم بود. اما گفت دستم خالی است و می‌خواهم کتاب‌ها را بفروشم.» 
از چرایی اینکه برخی کتاب‌ها مهر دارند و برخی هم صفحه اول ندارند، می‌پرسم و می‌گوید: «ببین. من خیلی وقت است که دستفروش کتابم. همه‌اش هم کتاب‌های دست دوم. برخی آدم‌ها که برای فروش کتاب می‌آیند مشخص است که کتاب را دزدیده‌اند و حالا می‌خواهند پولی به جیب بزنند، تابلو هم هستند و خودشان را لو می‌دهند. یک بار، آقایی کتاب از کتابخانه دزدیده بود و ما نخریدم و به پلیس هم خبر دادیم. اما خب گاهی هم متوجه دزدی نمی‌شویم. شاید برخی از همین کتاب‌هایی هم که اینجا هستند، دزدی باشد.» 
پرواز کتاب از کتابخانه‌ها و راه‌حل
بین کتاب‌ها، کتاب نادر نادرپور و رهی معیری هم هست. یکی مهر دارد و آن یکی نه. کتاب‌های دست دوم همیشه در انقلاب به فروش می‌رسد. هم کتابفروشی‌ها کتاب دست دوم دارند، هم کنار خیابان می‌توان کتاب‌های تلنبارشده و روی هم را دید. نکته جالب توجه درمورد این کتاب‌ها همین مهرهایی است که یا برای کتابخانه شخصی است یا برای کتابخانه عمومی که مخدوش شده تا نتوان رد و نشانی از آن پیدا کرد. 
پرواز کتاب از کتابخانه‌های عمومی موضوعی قدیمی است و همیشه مسئولان این نهاد در تلاش بودند و هستند تا مسیر این دزدی‌ها را ببندند. اقدام جدید هم موضوع احراز هویت است تا هرکسی که در کتابخانه‌ای عضو می‌شود با این احراز هویت بتوان کتابی را که از کتابخانه می‌برد، پیگیری کرد. در گذشته ممکن بود با کپی از کارت ملی یک نفر دیگر و یا اطلاعات نادرست بتوان عضو کتابخانه شد و اگر مشکلی هم پیش می‌آمد، دیگر امکان پیگیری وجود نداشت و برای همین دزدی از کتابخانه هم انجام می‌شد. کما اینکه در خبرها هم شنیده می‌شد و همین گزارش این را نشان می‌دهد که این مدل دزدی وجود دارد. باید امیدوار بود به صحت‌سنجی جدید و اتصال به سامانه ثبت احوال که این مشکل را کم کند. 
از دستفروش می‌پرسم اگر کتاب از کتابخانه خودم داشته باشم، چند می‌خرید؟ می‌گوید: «باید بپرسم اما معمولا اگر کتاب درسی باشد، کیلویی می‌خریم اما کتاب‌های دیگر را دونه‌ای 30 هزارتومان که خودم 50 هزار تومان می‌فروشم.» داستان خیابان انقلاب و دستفروشان کتاب هیچ‌گاه تمام نمی‌شود و هر بار داستان تازه‌ای رو می‌شود. کتاب‌هایی که نویسنده‌‌شان برای نوشتن آن‌ها خون دل خورده و حالا کنار خیابان روی هم ریخته شده و 20 یا نهایت 50 هزار تومان به فروش می‌رسند! 
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/

http://www.khorasan-online.ir/fa/News/764397/مجمع-نویسندگان-کف-خیابان-انقلاب
بستن   چاپ