پیام خراسان
ماجرای نجات کودکان یتیم مشهد توسط بانوی نیکوکار در 70 سال پیش
چهارشنبه 7 آذر 1403 - 21:15:16
پیام خراسان - به گزارش ؛ محمدتقی سه‌ساله در سوز زمستان به جای اینکه آغوش گرم مادر را تجربه کند، سرمای سخت کوچه و خیابان را از سر می‌گذراند. او تنها‌طفلی نبود که به این سرنوشت دچار بود و زندگی بی‌مهرش را در بی‌پناهی شهری بزرگ گم می‌کرد. نیرو‌های شهربانی او را می‌بینند که در فقر و گرسنگی خودش جان می‌دهد و به داد او می‌رسند تا حداقل زنده بماند؛ کودک ترسیده و دور‌افتاده از خانه را به دادسرا می‌سپارند تا برای او تصمیم‌گیری شود.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
بیچاره دادستانی که روبه‌روی کودکی بی سقف و آغوش می‌نشیند تا قضاوت کند. دادستان راهی ندارد جز اینکه سرپناهی برای طفل فراهم کند و نامه‌ای به شهرداری می‌نویسد تا چنانچه شهرداری محلی برای نگهداری اطفال یتیم دارد، پسرک را به آنجا ببرد و در غیر‌این‌صورت او را به پرورشگاه بیمارستان شاهرضا اعزام کند. 
در غم‌نامه‌ای که احمدی، شهردار وقت مشهد، درباره محمد‌تقی به استاندار استان نهم می‌نویسد، به‌خوبی می‌توان جای خالی یک پرورشگاه خوب را در مشهد حس کرد. شاید قصه شکل‌گیری پرورشگاه شهرداری را باید جایی میان همین خرده‌روایت‌ها در دل شهر جست که سرنوشت کودکان و نوزادان زیادی را با این سازمان گره می‌زند.
بی‌سرپرستان و دایه‌هایی در شهر حالا که قصه را با محمدتقی شروع کردیم، بگذارید تا‌آنجا‌که از سرنوشت او خبر داریم، برایتان بنویسیم.
در نامه‌ای که شهردار می‌نویسد تأکید می‌کند که شهرداری، محلی برای نگهداری اطفال شیرخوار ندارد و پسرک را به پرورشگاه بیمارستان شاهرضا که زیر نظر آستان‌قدس اداره می‌شود، فرستاده است. کودک بینوا چند روزی در بیمارستان شاهرضا می‌ماند تا آنها نیز اعلام کنند جای خالی برای نگهداری او در پرورشگاه وجود ندارد.
کودک به شهرداری عودت داده می‌شود تا آنها مکاتباتشان را با دادسرا از سر بگیرند. دادسرا هم از پذیرفتن محمدتقی خودداری و مجددا اعلام می‌کند به هر طریق که شهرداری می‌تواند او را نگهداری کند تا جایی در پرورشگاه برایش باز شود.
کودک بینوا روی دست شهرداری می‌ماند و آنها چاره‌ای ندارند جز اینکه کودک را به دایه بسپارند. درست مثل بسیاری از نوزادان و کودکان دیگر که در شهر رها می‌شوند و بلدیه شهر آنها را به دایه‌هایی می‌سپارد که برای این کار داوطلب شده‌اند و در ازای نگهداری طفلان بی‌سرپرست حقوق ماهیانه می‌گیرند، محمدتقی هم نزد دایه می‌رود تا زمانی که به سن مدرسه می‌رسد به دارالتربیه سپرده شود و آنجا کار و حرفه‌ای را بیاموزد و زندگی‌اش را دوباره از نو بسازد. 
پایان این ماجرا می‌توانست به شیرینی همین روایت تلخ باشد، اما ماجرا از جایی آزاردهنده می‌شود که درباره دایه‌های داوطلب بیشتر بدانیم. 
محمد اقبال، شهردار مشهد، در سال‌1332 جزوه‌ای با هدف یادبود خدمات و زحمات افراد خیر در مسیر راه‌اندازی پرورشگاه می‌نویسد که ما را با تاریخچه این نهاد آشنا می‌کند.
او درباره دایه‌ها می‌نویسد: «تا سال‌1326‌خورشیدی شهرداری مشهد همه‌ساله اطفال شیرخوار بی‌سرپرست را به دایه‌هایی می‌سپرد که در مقابل دریافت ماهیانه 150‌ریال از آنها مواظبت و پرستاری می‌کردند. دایه‌ها اغلب به اقدامات و دست‌آویز‌هایی مختلف متوسل و متشبث می‌شدند تا در عین دریافت 150‌ریال شهریه نگهداری اطفال، از پرستاری و پرورش کودکان یتیم و بدبخت... شانه خالی کنند.»
البته ماجرای این طفلان معصوم به همین‌جا ختم نمی‌شود و طبق اظهار اقبال، بعضی از دایه‌ها برای چند بچه از شهرداری ماهیانه دریافت می‌کنند ولی باز از بچه‌ها مراقبت نمی‌کنند و سرنوشت بسیاری از این نوزادان با مرگ قرین می‌شودشاید محمدتقی هم یکی از این اطفالی بوده که به چنین سرنوشتی دچار شده است؛ کسی نمی‌داند.

http://www.khorasan-online.ir/fa/News/776004/ماجرای-نجات-کودکان-یتیم-مشهد-توسط-بانوی-نیکوکار-در-70-سال-پیش
بستن   چاپ