پیام خراسان - به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، محسن رئیس (1354-1275) دیپلمات ایرانی در سال 1314 (ه. ش) به عنوان سفیر ایران در برلن انتخاب شد. او که استورانامه خود را به هیتلر تقدیم کرد، به مدت دو سال در این سمت ماند. دو برگ از خاطرات دوران سفارت محسن رئیس در آلمان در مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود است (شماره 333) که در آن نکات جالبی را بیان میدارد.
متن این دو برگ سند را در ادامه میخوانید:
خاطرات جناب آقای سناتور محسن رئیس اولین ماموریت مستقلی که به افتخار آن نائل شدم در سالهای نزدیک قبل از شروع جنگ دوم جهانی بود که اعلیحضرت همایون رضاشاه کبیر امر فرمودند به سفارت شاهنشاهی در برلن که پست بسیار حساس و بزرگی بود بروم. برای کسب اجازه مرخصی به حضور شاهنشاه بزرگ نائل شدم، فرمودند «به کشوری میروید که در علوم و فنون پیشرفتهای قابل توجهی دارد. ما در آنجا عده قابل توجهی دانشجو داریم مخصوصا انتظار دارم توجه کامل به کار دانشجویان بکنید و مراقبت داشته باشید که آنها منتهای کوشش را در کسب اطلاعات و معلومات بکنند و مخصوصا با اطلاعات و معلومات فنی و سرشار به کشور مراجعت کنند تا بتوانند به اقدامی که در راه پیشرفت کشور شده کمک کنند.»
در آن موقع هیتلر رئیس کشور آلمان بود و حزب نازی در آن موقع قدرت داشت. برای تسلیم استوارنامه خود به حضور هیتلر رسیدم. در شرفیابی مامورین خارجی برای تسلیم استوارنامه در آن موقع رسم این بود که اظهارات اولیه مامور خارجی قبل از تسلیم استوارنامه به زبان مادری باشد و بعد رئیس کشور آلمان به زبان آلمانی پاسخ بگوید و چنانچه مطلب دیگری به میان میآمد در صورت آشنا نبودن مامور به زبان آلمانی مکالمه به وسیله مترجم صورت میگرفت. بنده برای تسلیم استوارنامه [به] تالار مخصوص راهنمایی شدم. در آنجا هیتلر در وسط ایستاده بود و در آن دو طرف دو وزیر امور خارجه و آجودانهای کشوری و لشگری و اشمیت مترجم مخصوص هیتلر قرار داشتند. حسبالمعول به زبان فارسی صحبت کردم و نامه اعلیحضرت رضاشاه کبیر را تبلیغ کردم. هیتلر به زبان آلمانی پاسخ گفت و چون غیر از زبان آلمانی به زبان دیگری تکلم نمیکرد و اصولا به زبان دیگری آشنا نبود، خطاب به مترجم خود گفت: «از سفیر بپرسید حال شاهنشاه ایران چطور است؟» و گفت: «اطلاعاتی که میرسد در کشور آریایی شما گامهای سریع و مثبتی در راه ترقی و تعالی برداشته میشود و مخصوصا برای ایجاد صنایع اقدامات دامنهداری صورت گرفته و میگیرد که قابل توجه و دقت است.» قبل از اینکه مترجم سخنان او را ترجمه کند به واسطه احاطه به زبان آلمانی جواب دادم و گفتم: «بحمدالله مزاج شاهنشاه بزرگ ما در نهایت صحت و عافیت است و روز به روز اقدامات گرانبهایی در راه ترقی و تعالی ایران و ایجاد صنایع مفید میشود و سعی شاهنشاه ایران بر این است که از تجربیات و اطلاعات ممالک متمدن خاصه ممالک غرب اروپا استفاده شود و به همین جهت دانشجویان زیادی برای کسب علم و تجارب به کشور آلمان و کشورهای دیگر اعزام شدهاند تا علوم جدید و مخصوصا رشتههای فنی را فراگیرند تا بتوانند نیات مترقیانه شاهنشاه را در کشور ایران اجرا نمایند.» صحبت به همین جا خاتمه یافت و هیتلر مجددا خواست تا حامل درود ایشان به شاهنشاه ایران باشم.
اعلیحضرت فقید اعتقاد زیادی به استفاده از تجربیات دول غرب داشتند و به همین مناسبت تعداد دانشجویان ایرانی در اروپا خاصه در آلمان رو به فزونی و افزایش میرفت. در تمام دانشکدههای فنی و پزشکی دانشجویان ایرانی با شور و علاقه خاصی مشغول تحصیل بودند و اگر جنگ دوم جهانی امان میداد تعداد قابل ملاحظهای متخصص ایرانی برای صنایع نوبنیاد و کارهای مهم کشور از آلمان داشتیم. آن موقع مناسبات اقتصادی ایران با آلمان در نهایت رونق بود. عده زیادی تجار و بازرگانان ایرانی در هامبورگ تجارتخانه داشتند و معاملات بزرگی میکردند و معاملات آن روز با آلمان به صورت پایاپای انجام میگرفت. البته این وضع تا جنگ جهانی دوم ادامه داشت ولی پیشامد جنگ باعث شد که رشتهها گسیخته شد.
این نکته قابل ذکر است که قبل از جنگ جهانی دوم آلمانها برای ادب و هنر ایران خاصه فرهنگ باستانی ما ارزش زیادی قائل بودند و دانشمندان بزرگی که شهرت جهانی داشتند به کار تحقیق و مطالعه آثار باستانی و تاریخ و فرهنگ و ادب ایران میپرداختند و انجمنهایی به اسم حافظ و خیام و امثال آن در شهرهای مختلف آلمان فعالیت میکرد. فراموش نمیکنم روزی یکی از همین دانشمندان آلمانی که دکتر «ولف» نام داشت و از اساتید بزرگ زبان اوستا و السنه باستانی ایران بود به دفتر سفارت آمد و سه جلد کتاب قطور به اسم «فرهنگ لغات شاهنامه فردوسی» روی میز من گذاشت. این دانشمند بزرگ مردی لاغراندام، بدحال و ژندهپوش بود و ظاهری متاثرکننده داشت. او درنهایت بیچیزی سالهای متمادی برای تنظیم این کتاب صرف کرده بود و توانسته بود کتابی عرضه نماید که نزد ارباب فضیلت منتهای ارزش را دارد؛ چه در این کتاب یکایک لغات شاهنامه با معانی مختلف و ریشه زبانی هرکدام با حوصله خاصی ارائه شده است. آن روز دکتر ولف سه جلد از کتاب خود در اختیار من گذاشت تا یک جلد مزین آن را به پیشگاه شاهنشاه ایران تقدیم کنم و جلد دوم به مرحوم فروغی نخستوزیر وقت تعلق داشت و جلد سوم برای کتابخانه سفارت بود. به فوریت کتاب را به حضور شاهنشاه فقید تقدیم کردم و برای نخستوزیر ایران نیز فرستادم.
در ملاقات با دکتر ولف من ظاهر حال او را همانطور که گفتم نهایت پریشان دیدم زیرا به علت اینکه یهودی بود، آلمان نازی به او امکان فعالیت نمیداد و در حقیقت نه برای او مجال تدریس وجود داشت و نه مجال زندگی. با اطلاعی که از نیات بلند شاهنشاه کبیر داشتم به این دانشمند ژندهپوش که در منتهای سیهروزی و بیچیزی به سر میبرد گفتم: «اگر دانشگاه ایران از شما برای تدریس اوستا و زبان قدیمی دعوت کند آیا به ایران مسافرت خواهید کرد؟» جواب داد: «این مرحمت شاهنشاه ایران را به روی چشم میگذارم و بهفوریت عازم ایران میشوم.» بلافاصله مراتب را به اطلاع مرحوم فروغی رساندم تا به عرض پیشگاه مبارک برساند. به فاصلهی کمی از ایران خبر رسید که حسبالامر شاهنشاه کرسی مخصوصی برای دکتر ولف در دانشگاه تهران با حقوق مکفی آماده است و از لحاظ مسکن هم تسهیلات لازم فراهم است و فورا به ایران سفر کند. بدون درنگ دبیراول سفارت را برای تبلیغ عنایت و مرحمت شاهنشاه به منزل دکتر ولف فرستادم، پس از دو سه ساعت دبیر با قیافهای اندوهگین وارد شد و گفت: «مرا به اطاقی محقر که در زیرزمینی مرطوب قرار داشت راهنمایی کردند در آنجا با نهایت تاسف و تاثر دیدم که آن دانشمند در بستر بیماری است وقتی مراحم شاهنشاه را ابلاغ کردم اشک در چشم آن دانشمند بزرگ حلقه زد و با غم و اندوه گفت کاش میتوانستم این معارفپروری شاهنشاه بزرگ ایران را با خدمات صادقانه خود در دانشگاه تهران جبران میکردم و در مقام سپاسگزاری برمیآمدم ولی حال من طوری است که تصور نمیکنم از این بستر بیرون بیایم و خوب میدانم که چند صباحی بیش به پایان عمر من نمانده است.» چندی بعد نیز خبر درگذشت او را شنیدم و دانشمندی که کتاب ارزنده او «فرهنگ لغات شاهنامه فردوسی» که اینک مورد استفاده علما و دانشمندان ماست در بدترین شرایط از رخت از جان بربست.
259
کد خبر 2013841
http://www.khorasan-online.ir/fa/News/812131/هیتلر-به-رضاشاه-سلام-مخصوص-رساند!--دانشمند-آلمانی-که-هیتلر-به-او-اجازه-فعالیت-نمیداد-به-ایران-دعوت-کردیم