پیام خراسان
خانم دباغ چگونه اعلامیه‌های امام را به خانه سران رژیم شاه می‌رساند؟
چهارشنبه 24 بهمن 1403 - 00:52:57
پیام خراسان - به گزارش خبرنگار جماران، نام با نهضت امام خمینی گره خورده است، بانوی مقاومی که شد یکی از شاگردان شهید آیت الله محمدرضا سعیدی و پا در راه مبارزه گذاشت. زندان ساواک با همه دردها و شکنجه ها و زخم هایش نتوانست او را از پای در بیاورد. با پاسپورت جعلی از کشور خارج شد و در بیرون مرزها از نیروهای شهید محمد منتظری شد.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
او خودش درباره روزهای زندان اینگونه روایت کرده است:
زنان هم بند من در زندان، برایم ملحفه ای را دوخته و کشی هم برایش انداخته بودند تا‌‎ ‎‌من موقع ملاقات، آن را بر تن کنم تا بدنم که در اثر شکنجه، دچار زخم هایی عفونی شده‌‎ ‎‌بود، اذیتم نکند. البته خودم از زندان چیزهایی پیدا کردم مثلاً نوشته هایی به فرح که در‌‎ ‎‌آن متذکر شده بود که زخم های این خانم که شدید شکنجه شده (یعنی من) عفونی شده‌‎ ‎‌و بوی بد می دهد و ما را اذیت می کند. یادم هست سه نفر دکتر از طرف فرح به زندان‌‎ ‎‌آمدند و وقتی من را دیدند، طی گزارشی نتیجه معاینه را چنین اعلام کردند که این خانم‌‎ ‎‌سرطان دارد و اگر معالجه نشود حتماً از بین خواهد رفت!‌
‌‌یادم می آید یک زمان هم به دلیلی به منزل خواهرم می رفتم؛ به خاطر اینکه شوهرش‌ ‎‌در انتشارات امیرکبیر مشغول به کار بود و برای کلّه گنده ها کتاب می فرستاد نشانی بیشتر‌‎ ‎‌مسئولان آن روز مملکت را داشت، من هم از این نشانی ها یادداشت برداری کرده بودم. آن‌‎ ‎‌روزها اعلامیه های امام را که چاپ می کردم، دستکش به دستم می پوشاندم تا احتمالاً اثر‌‎ ‎‌انگشت بر روی کاغذ نماند و دردسر برایم ایجاد نشود و خلاصه محکم کاری کرده‌‎ ‎‌باشم. بعد اعلامیه ها را به نشانی همین کلّه گنده ها پست می کردم. البته هر زمان توسط‌‎ ‎‌افراد مختلفی کار پست کردن انجام می شد تا یک نفر لو نرود. یادم هست که در‌‎ ‎‌همسایگی ما، فرد نظامی ای بود که درجۀ سرهنگ تمامی داشت. یک اعلامیه را نیز‌‎ ‎‌برای او فرستادم. یک روز همسر این فرد به خانۀ ما آمد و گفت: «خواهرم! نمی دانم این‌‎ ‎‌نامه ها چگونه و از کجا برایمان می رسد؟»‌
یک سری از وسایلم را نیز (مثل کتاب، اعلامیه و...) برای اینکه از دسترس ساواک‌‎ ‎‌دور باشد، در خانۀ حاجی که در اهواز کار می کرد، پنهان کردم. یک روز مأموران به منزل‌‎ ‎‌ما حمله کردند و جوان دانشجویی را که از بستگانمان بود دستگیر کردند. احساس کردم،‌‎ ‎‌یک زمانی اگر به حاجی دست پیدا کنند و منزل او را بگردند و وسایل پیدا شود، حتماً‌‎ ‎‌متوجه می شوند که متعلق به من است، و این واقعیت را نمی شود انکار کرد. پس سعی‌‎ ‎‌کردم به حاجی زنگ بزنم تا ببینم که او را نگرفته اند و الحمدلله که او را نگرفته بودند.‌‎ ‎‌خوشحال شدم. پس شبانه با یک ماشین دربستی به اهواز رفتم، تا آن لوازم را‌‎ ‎‌سر به نیست کنم. شبانه خودم را از تهران خارج کردم و پس از سر به نیست کردن وسایل،‌‎ ‎‌به تهران برگشتم. وقتی به تهران رسیدم، توسط ساواک دستگیر شدم،. ساواکی ها خیلی‌‎ ‎‌جانی بودند. آنها در حالت مستی و غیر عادی، هر کاری که می خواستند انجام می دادند‌‎ ‎‌ولی من با توکل به خدا، تمامی موازین شرع و اسلام را رعایت کردم.‌
‌‌ ‌
‌‌ ‌برشی از کتاب پرواز با نور (دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)؛ ص 92-93

http://www.khorasan-online.ir/fa/News/825761/خانم-دباغ-چگونه-اعلامیه‌های-امام-را-به-خانه-سران-رژیم-شاه-می‌رساند؟
بستن   چاپ