پیام خراسان - رسیدن به عدد پنجاه هم برای خودش حکایتی داشته و دارد، که مشهورترین حکایتش همان قضیه « ای که پنجاه رفت و. . .» است حالا چگونه این موضوع را به مطلب ربط بدهم، خودم هم مانده ام البته می شود با کمی جسارت ارتباطات چندی را پیدا کرد و بر آن تکیه داد ولی با اجازه شما فقط می خواهم از این عدد برای بازگشت به حوزه کار عکاسی در پنجاه سال پیش اشاراتی انجام دهم.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
چند روز پیش یکی از دوستان برای ارائه به یک سازمان و یا شاید یک اداره دولتی به عکس پرسنلی احتیاج داشت، کنار دیواری صاف و سفید ایستاد و به من گفت با تلفن همراه از او عکسی نیم تنه بگیرم بعد هم سری به بازار انقلاب زد و ساعتی بعد هم پنج شش تا عکس 3 × 4 تحویل گرفت. حتما بالای پنجاه ساله ها یادشان نیست که آن سال ها عکس پرسنلی فقط 4 × 6 بود ولاغیر. سفارش هم 6 عددی بود یا مضربی از آن. پشت عکس هم مهر عکاسخانه خورده بود و شماره بایگانی فیلم که در عکاسخانه می ماند. عکس های پرسنلی این روزها مثل خیلی از چیزها آب رفته و 3 × 4 شده و بعضی اوقات همین را هم نمی خواهند، چند لحظه تو را جلو دیواری قرار می دهند و دوربینی روبرویتان هست که تصویر شما را بر می دارد و همین عکس ملاک چهره تو می شود و هرجا که بر روی صفحه رایانه آن صاحب منصب، همان عکس را
می بینی، عکسی که با تو پیر نمی شود اما پیری ات را یادآور می شود. فرصت خوبی است که گریزی بزنم به عکس الصاق شده بر روی کارت شناسایی ملی، البته الصاق که نشده و جزئی از ماهیت کارت است.
این عکس را معمولا یکی از دفاتر پیشخوان دولت از شما گرفته است و به تنها شخصی که شباهت ندارد خود شما هستید. کمتر کسی را دیده ام که از عکس کارت ملی خود گله نداشته باشد. اگر هم ایراد یا اعتراضی بر آن کنی، عکاس چنان با تغییر و ابرو گره کرده تو را می نوازد که از گفته خود پشیمان می شوی. نمی دانم این قدرت جوابگویی غیر منطقی را چه کسی به او و امثال او داده و این زیربار رفتن ما در مقابل اینگونه امور از کجا ناشی
می شود. جمله ای است که نزدیک به ضرب المثل شده و آن این است که «مشت اول را چه کسی زده است ؟». این ضرب المثل البته در خیلی از مواقع پاسخگو نیست و آن کسی که مشت اول را زده است شاید در پایان کار باید برایش حوله به رینگ پرتاب کرد.
بگذریم و بازگردیم به عکس و عکاسانی که حیطه کارشان آن اتاقک چوبی در آن دفتر پیشخوان نبوده و حرمت عکس و عکاسی را از دل و جان پذیرفته و تلاش می کردند حاصل کارشان مقبول طبع خاص و عام شده و خدمتی در پربار کردن سابقه هنری کارشان باشد. از عدد پنجاه می گفتیم و داشتیم با این عدد به سال های قبل بر می گشتیم تا حس و حال هم خوب و هم بد را مرور کنیم.
چند روز پیش برای ابراز تسلیت به بازماندگان از دنیا رفته ای به امکنه ای مذهبی رفتم، در صحن مرکزی زیر یکی از درخت های چنار، فضای کوچکی فلزی بر قرار بود و بر روی پارچه ی نصب شده روی اتاقک نوشته « عکاسی فوری» این تصویر مرا برد به همان پنجاه سال پیش. سال هایی که عکاس مقیم!!! در بیشتر اماکن ترددی جلوه و حضور داشت، البته نه با تابلوی «عکاسی فوری» چون هنوز هنر ساخت دوربین عکاسی چنین قابلیتی نداشت و شاید اگر هم بود هنوز به فضای فرهنگی ما نرسیده بود. تا آنجایی که یادم می آمد، فلکه نمازی، فلکه ستاد، فلکه شهرداری، ساعت گل، حرم مطهر، حافظیه، سعدیه، باغ ملی و دورتر تخت جمشید در هر ساعت کاری، عکاسی مستقر داشت. مستقر به معنای داشتن اتاق و تجهیزات نبود بلکه شامل یک دوربین آویخته به گردن و ساک کوچکی برای نگاه داشتن دخل و خرج و به نظر می رسید کسب و کار هم به لطف خدا خوب می چرخید. این مکان ها به قول امروزی ها لوکیشن و بک گراند خوبی داشت و برای همه داشتن یک عکس در این مکان ها واجب می نمود. عکاس به متقاضی عکس میزانسن می داد و با همان یک کلیک عکس را می گرفت و از ساک خود دسته قبض سفارش را بیرون می آورد و زمان تحویل عکس را سه چهار روز بعد در همان مکان تعیین می کرد، برخی هم که برای عکاسخانه ها کار می کردند، حواله تحویل عکس محل استقرار عکاسخانه بود.
از انصاف نباید دور شد. اغلب عکس های گرفته شده در این مکان ها، عکس هایی با کیفیت به لحاظ هنری و دارای ویژگی های مناسب از محل تصویر برداری بود. احتمال قریب به یقین در آلبوم عکس های خانوادگی شما هم چنین عکس هایی می توان یافت.
این روزها حال و هوای عکاسی خیلی خوب نیست، ارزش عکس به دلایلی چند، کم رنگ شده و جدا از تعداد معدودی عکاس که برای جراید و برخی برای شرکت در جشنواره های بین المللی، عکس می گیرند، رغبت چندانی برای برگزاری نمایشگاه عکس نیست. این
می تواند دو علت داشته باشد: یا عکاسان، عکس های قابل ارائه ندارند و یا محلی برای برپائی نمایشگاه وجود ندارد. خوب که به این دو علت فکر می کنم می بینم که، نه اینطور نیست. هم عکاسان معتبر و قابلی داریم و هم مکان های برپائی نمایشگاه به حد کافی است اما اینکه چرا حال و روز عکس چنین است، نتیجه ای با پشتوانه استدلالی کافی به نظرم نمی آید. شاید هم دلیل دیگر داشته باشد و اینکه با عکس نمی توان زندگی را گذراند.
هنوز هم که هنوز است به نظر بنده کتاب جای خود را بدون کم و کاست در اختیار دارد و دیگر رسانه ها علیرغم گستردگی، تنوع، کارائی باید پشت سرکتاب بایستند و بدان اعتنا کنند. همین دیدگاه است که ما را وادار ساخته در سلسله مقالاتی که در حوزه عکس و عکاسی ارائه می شود، کتاب هایی با موضوع عکس و عکاس و عکاسی – بدون نگاه به تاریخ چاپ – از قفسه بیرون آورده و در حد اجمال آن ها را معرفی کنیم.
![پیام خراسان](https://kban.ir/NewsImage/640/aHR0cHM6Ly9raGFiYXJqb25vdWIuY29tL3VwbG9hZHMvaW1hZ2VzLzIwMjUwMi9pbWFnZV84NzB4XzY3YWRhM2FlNzEzNTUuanBn)
به واژه معرفی بسیار تاکید می کنم و مطالبی که در این صفحه قرار می گیرند به هیچ عنوان در حوزه نقد و بررسی وارد نشده و صرفا خود را در مقام معرفی کتاب می بیند. این شماره کتاب [ در باب ابداع معنای عکس ] را به شما می شناسانیم، تا اگر احتمالا آن در کتابخانه خود ندارید، برایش جا باز کنید.
![پیام خراسان](https://kban.ir/NewsImage/640/aHR0cHM6Ly9raGFiYXJqb25vdWIuY29tL3VwbG9hZHMvaW1hZ2VzLzIwMjUwMi9pbWFnZV84NzB4XzY3YWRhM2NhYWQwMzUuanBn)
« دنیای عکس، همانند معنای هر چیز دیگری، ناگزیر مشروط به تعریف فرهنگی است. کار ما در « دنیای عکس، همانند معنای هر چیز دیگری، ناگزیر مشروط به تعریف فرهنگی است. کار ما در این جا تعریف و بررسی انتقادی آن چیزی است که می توان گفتمان عکاسی نامید».
این شماره از سایه روشن را به معرفی کتاب [ در باب ابداع معنای عکس ] نوشته آلن سکولا پرداخته ایم که به لحاظ صفحات کتابی است 62 صفحه ای که به گفته قدما مختصر است و مفید. قطع کتاب پالتویی است. چاپ نخست آن در سال 1403 و از سوی انتشارات بی گاه به بازار کتاب عرضه شده است.
ناشر در معرفی این کتاب در پشت جلد آورده است: « آلن سکولا از همان سطرهای آغازین این اثر که یکی از متون نظری مهم عکاسی و هنر به شمار می آید می کوشد نشان دهد که عکس به خودی خود معنا ندارد و فقط امکانی است برای خلق معنا و زمانی معنادار می شود که در پیوند با موقعیت، صحنه، بیننده و عوامل دیگر ارتباط، قرار گیرد که به تعبیر سکولا گفتمان عکاسی را می سازند. به همین دلیل عکس نه بی طرف است و نه معنای جهانشمول و ذاتی دارد».
مترجم، محمد نبوی هم در صفحه نخست کتاب توضیحاتی ارائه کرده و می نویسد: «این مقاله در سال 1974 نوشته و در سال 1975 در مجله آرت فروم چاپ شده است. ده سال بعد (1985)، آلن سکولا مقاله را با خرده تغییراتی در کنار دیگر مقالات خود در اثر photography Against the crain منتشر کرده است. کتاب در سه بخش تقسیم بندی شده است. دیدگاه های نویسنده به عنوان یک صاحب نظر و منتقد هنری در بخش دوم [کتاب که به بررسی دو عکس از لوئیس هاین و دیگری آلفرد استیگلیس می پردازد] به خواننده ارائه شده است.
برای همراهی با متن کتاب، لازم است اصول اولیه تحلیل عکس را دانست تا از خواندن آن لذت برد. از فرصت استفاده می کنم و تلنگری به قیمت کتاب در بازار امروز می زنم. ناشران که به واقع با دلسوزی و رنج کار خود را ادامه می دهند تا کی می توانند قامت خود را در مقابل هجوم گرانی بر ملزومات چاپ کتاب استوار نگهدارند این گونه که پیش می رویم، خیلی زودتر از موعد، قامت خمیده می شود.
نشر بی گاه هم با من هم عقیده است که این کتاب می توانست با شمایل و بهائی دیگر در بازار کتاب دیده شود.
آلن سکولا
![پیام خراسان](https://kban.ir/NewsImage/640/aHR0cHM6Ly9raGFiYXJqb25vdWIuY29tL3VwbG9hZHMvaW1hZ2VzLzIwMjUwMi9pbWFnZV84NzB4XzY3YWRhNDNhZTcxZjUuanBn)
او عکاس، فیلم ساز، منتقد و نظریه پرداز انگلیسی است که در سال 2013 در گذشته است. سکولا از سال 1985 تا زمان مرگش در موسسه هنر کالیفرنیا تدریس می کرد. او عکاسی را دستگاهی فرهنگی و ایدئولوژیکی می بیند که بر بستر نظام سرمایه داری صنعتی به وجود آمده و در متن تحولات همین نظام رشد و تغییر کرده است.
محمد نبوی متولد سال 1343 که در مقام نویسنده و مترجم آثار متعددی را عمدتا در زمینه ادبیات و فلسفه پدیدار ساخته است. از دیگر کتاب هایی که وی ترجمه کرده است می توان به ابداع روشن، اومبرتو اکو- ابداع سنت، اریک هایزویام – بوطیقای ساختارگرا، تزوتان تودوروف و... نام برد. خلاف خیلی ها، عکسی از محمد نبوی در فضای مجازی یافت نشد و این تعجب برانگیز است.
نشر بی گاه
![پیام خراسان](https://kban.ir/NewsImage/640/aHR0cHM6Ly9raGFiYXJqb25vdWIuY29tL3VwbG9hZHMvaW1hZ2VzLzIwMjUwMi9pbWFnZV84NzB4XzY3YWRhNDU0NTY1YjUuanBn)
بی گاه یک ناشر تازه است که با جرأت پا به عرصه کتاب گذاشته و در گام نخست خود، شش کتاب در حوزه های جامعه، سیاست، فلسفه، هنر و ادبیات قابلیت های خود را به محک نهاده است. بورژوا در میانه تاریخ و ادبیات نوشته فرانکو مورتی، دوران مدرن هنر، زبان، سیاست، بوطیقای ساختارگرا، جزء کارهای جدید نشر بی گاه است. مدیر این انتشارات محمد نبوی است.