سول سکندر: راز نامی که مادرم مرا با آن میخواند
شنبه 30 فروردين 1404 - 22:44:43
|
|
پیام خراسان - سارا ارزانی بیرگانی (سارای) - من در خانوادهای بلندقد به دنیا آمدم. قد خواهرها و برادرهایم همه بالای 188 سانتمتر بود، اما قد من در میان آن قامتهای بلند، 168 سانتمتر میایستاد. همین تفاوت، بهانهای شده بود برای ریشخندهای همیشگیشان؛ هر وقت میخواستند مرا آزار دهند، با طعنه میگفتند: «کوتوله!» یا «خالهریزه!». حتی از روز تولدم هم نمیگذشتند: «خالهریزه، تولدت مبارک!». وقتی میخواستم چیزی را از بالای کابینت بردارم، با خنده پیشقدم میشدند: «بیا کنار کوتوله، بگذار ما برات بیاریمش!» و وقتی با عصبانیت فریاد میزدم که «منو کوتوله صدا نکنید!»، در پاسخ میخندیدند: «باشه جیغ جیغوی کوتوله!». تنها پناهم مادرم بود. او همیشه مثل سپری از من دفاع میکرد و با صدایی محکم به آنها میگفت: «دونگ نَدیّن! دودِرُم خو مَنی سول سِکَندره!» (ساکت باشید! دخترم مثل سول سکندره!). سالها گذشت. خواهرها و برادرها هر کدام به زندگی خود مشغول شدند و مادرم، آن ستون محکم خانواده، از میان ما رفت. اما هنوز هم وقتی دور هم جمع میشویم، همان شوخی قدیمی را تکرار میکنند. همین چند روز پیش، برادرم با همان لبخند همیشگی پرسید: «کوتوله، سیزدهبدر بریم دشتگل؟». این بار اما نه جیغی زدم و نه عصبانیتی نشان دادم. فقط یاد مادرم افتادم و زیر لب زمزمه کردم: «دونگ مو، سول سکندروم...». ناگهان، پس از سالها، این سؤال در ذهنم جرقه زد: «سول سکندر واقعاً یعنی چه؟». چرا مادرم همیشه مرا با این نام صدا میزد؟ چرا وقتی زنده بود، از او نپرسیدم؟ برای یافتن پاسخ، به جستوجو پرداختم و آنچه کشف کردم، مرا شگفتزده کرد. افسانهٔ سول سکندر: عشقی که به افسانه پیوست سول سکندر لقبی بود که اسکندر خان ضیغم عکاشه، از بزرگان طایفهٔ بابادی بختیاری، به معشوقهٔ قشقایی خود **نوشآفرین داده بود. «سول» در گویش بختیاری به معنای «خوشقد و قامت» است و اسکندر خان، این عبارت را مانند تاجی بر سر نوشآفرین گذاشته بود. اسکندر خان در دوران قاجار حکمران منطقهٔ ابرقو بود. جوانیاش را در سایهٔ عشقی آتشین به دختری از طایفهٔ ایگدر قشقایی گذراند، اما این عشق به وصال نرسید. مرگ نوشآفرین، اسکندر خان را به مردی غمگین و شاعر بدل کرد. او از دل این اندوه، اشعاری عاشقانه سرود؛ شعرهایی به سبک باباطاهر و فایز دشتستانی، اما با رنگوبوی بختیاری: خوشا فرتاپسین آب و هوایش کنار چشمه و سیر و صفایش اگه نوش آفرین آید به گل گشت کنم جان را نثار خاک پایش☆ غم فراق، چنان درجانش نشسته بود که حتی پس از نوشتن کتاب ارزشمند «تاریخ بختیاری»**،ردپای این عشق را میشد در لابه لای سطورش پیدا کرد.مردمان بختیاری، به ویژه در خانمیرزا و بروجن، این داستان را به آواز تبدیل کردند و در نتیجه سبکی موسیقایی به نام «سکندرخانی» یا **سبک خانمیرزایی پدید آمد. سالها بعد، خوانندگان محلی تلاش کردند این سبک را احیا کنند، اما از آن همه شکوه، تنها چند قطعهٔ کوتاه باقی مانده است. پایان سخن: از یادرفتهها امروز، کمتر کسی در بختیاری اصطلاح «سول سکندر» را میشناسد. شاید اگر مادرم زنده بود، میتوانستم از او بپرسم که چرا مرا به این نام میخواند. آیا میدانست این واژه، یادگار عشقی جاودانه است؟ آیا میخواست به من بگوید که قامت کوتاهام هم میتواند همچون نوشآفرین، بلندآوازه باشد؟ حالا دیگر وقتی برادرم مرا «کوتوله» صدا میزند، لبخند میزنم و در دل میگویم: «دونگ مو... من سول سکندروم.» کد خبر 2050455
http://www.khorasan-online.ir/fa/News/853612/سول-سکندر--راز-نامی-که-مادرم-مرا-با-آن-میخواند
|