پیام خراسان
کتاب رود گولیت (16): سیستم 3-3-4 و مثلث‌هایش
دوشنبه 1 ارديبهشت 1404 - 20:55:47
پیام خراسان - گولیت این‌بار درباره یکی از محبوب‌ترین چینش‌های دنیای فوتبال، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. 
پس از آن‌که در قسمت پانزدهم کتاب رود گولیت، به‌طور ویژه به چینش 2-4-4 و مزایا و معایب آن پرداختیم، حالا در این قسمت روی چینش 3-3-4 تمرکز خواهیم کرد.
4-3-3 (بازیسازی از مرکز زمین) همیشه تعجب‌آور است که تیم‌ها چطور به‌سادگی قواعد ابتدایی را، هنگام تلاش برای جلوگیری از حمله‌ 3-3-4 فراموش می‌کنند.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
بارها می‌بینید که به تیم‌ها اجازه داده می‌شود تا از محور مرکزی زمین بازیسازی کنند. وقتی تیم صاحب توپ است، وینگ بک‌ها کاملاً جلو می‌آیند و وینگرهای تیم مقابل را با خود می‌کشانند. دو مدافع میانی به جناحین میل پیدا می‌کنند و فاصله‌ٔ بین آن‌ها اندکی افزایش می‌یابد و با دروازه‌بان یک مثلث تشکیل می‌دهند. در این صورت، مهاجم تیم حریف آن جلو باید با سه مدافع روبرو شود. یکی از دو مدافع میانی می‌تواند توپ را از میانه‌ٔ زمین به جلو ببرد و وارد منطقه‌ٔ مرکزی شود. اگر تیم صاحب توپ موفق شود، در هر خط یک بازیکن اضافه خواهد داشت. این یک ساختار فوق‌العاده و پایه‌ای برای بازیسازی از عقب در سیستم 3-3-4 محسوب می‌شود.
اما اگر توپ در کناره‌ها از دست برود، منطقه‌ٔ پشت مدافع مرکزی که جلو آمده، کاملاً باز خواهد شد و مدافعان در برابر مهاجمان حریف، در حالت تک به تک قرار می‌گیرند و در برابر ضدحمله‌ آسیب‌پذیر می‌شوند. در چنین موقعیتی، کیفیت فردی مهاجم می‌تواند به‌راحتی تعیین‌کننده باشد.
بنابراین همیشه این وظیفه‌ٔ مهاجمان است که هنگام از دست رفتن توپ، بازیسازی حمله‌ٔ جدید از سوی حریف را مختل کرده و توپ را به سمت جناح‌ها هدایت کنند تا هافبک تیم مجبور نباشد در برابر دو بازیکن دفاع کند.
در آ.ث. میلان، ما اغلب بازی را با ارسال یک توپ بلند و هوایی از عقب زمین به مهاجم آغاز می‌کردیم، و وظیفه‌ی مهاجم این بود که توپ را نگه دارد و به هافبک‌هایی که از فشار رها شده بودند و جلو می‌آمدند، پاس دهد.

پیام خراسان

وظیفه او حفظ توپ و رساندن او به هافبک‌هایی بود که تلاش می‌کردند از کمند یا حریف فرار کنند.ارسال بلند توپ به عنوان تاکتیک هجومی مربیان سایر تیم‌ها بیکار ننشسته بودند؛ آن‌ها سیستم 2-4-4 ما در میلان را زیر نظر داشتند و اغلب سعی می‌کردند ما را مجبور کنند که حملات‌مان را از جناحین آغاز کنیم. اگر با کمبود فضا مواجه می‌شدیم، مدافعان کناری ما، پائولو مالدینی و مائورو تاسوتی، توپ را به فرانکو بارزی یا الساندرو «بیلی» کوستاکورتا، مدافعان میانی تیم، می‌دادند. آن‌ها توپ را از بالای خط میانی به سمت مهاجمان، یعنی مارکو فان باستن یا من سانتر می‌کردند. سپس ما یا توپ را نگه می‌داشتیم، یا آن را به هافبک‌هایی چون فرانک رایکارد یا کارلو آنچلوتی که جلو می‌آمدند، پاس می‌دادیم و حمله از آن‌جا شکل می‌گرفت. ما در حضور روبرتو دونادونی و آنجلو کولومبو، در دو طرف زمین دوندگان سرعتی داشتیم.
هرگاه فان باستن یا من توپ را از دست می‌دادیم، سایر بازیکنان سرمان داد می‌زدند، چون در آن لحظه کل تیم در حال حرکت به سمت جلو بود و به‌طور کامل در برابر ضد حملات آسیب‌پذیر به نظر می‌رسید. ما عمدتاً برای این نوع بازیسازی غیرمرسوم تمرین می‌کردیم.
آن پاس‌های بلند، از سخت‌ترین نوع پاس‌ها بودند، چون باید بسیار دقیق انجام می‌شدند. مدافعان ایتالیایی نفس‌ نفس‌ زنان، پشت ما بودند؛ آن‌ها هیچ فضایی به من و فان باستن نمی‌دادند. ما باید درست در لحظه‌ای که سانتر فرود می‌آمد، در آن موقعیت قرار می‌گرفتیم. فرانکو و «بیلی» حدوداً می‌دانستند ما در انتهای دویدن‌مان کجا خواهیم بود و توپ را دقیقاً به همان نقطه می‌فرستادند. واقعاً شگفت‌انگیز بود. خیلی ساده به نظر می‌رسید، اما سطح مهارت مورد نیاز برای اجرای آن، فوق‌العاده بالا بود.
همچنین بسیار مهم بود که هماهنگیِ میان من و فان باستن درست عمل کند. ما حرکات یکدیگر را پیش‌بینی می‌کردیم و هرگز به‌طور همزمان سراغ توپ نمی‌رفتیم، یا با هم به عمق، یا چپ و راست حرکت نمی‌کردیم. حرکات مکمل ما، تقریباً غریزی شده بود. در زمین تمرینی میلان، میلانلو، بارها و بارها زمان‌بندی این حرکات را تمرین می‌کردیم. از آن‌جایی که هر دوی ما در سیستم 3-3-4 هلندی رشد کرده بودیم، باید بازی در سیستم 2-4-4 را یاد می‌گرفتیم.

پیام خراسان

حضور چهار مهاجم در خط حمله به این معنا بود که در سراسر زمین، بازیکنان در نبردهای تک‌ به‌ تک قرار می‌گرفتند. اگر مارک اوورمارس یا پاتریک کلایورت بر مدافع مستقیم خود غلبه می‌کردند، فوراً در موقعیت دو به یک در محوطه‌ٔ جریمه قرار می‌گرفتند و یا حتی با دروازه‌بان تک به تک می‌شدند.
همواره اصل اساسی، داشتن بازیکنان بیشتر در میانه‌ٔ میدان است. این بازیکنان باید از نظر فنی بسیار توانمند باشند، چون فضای مانور محدودی دارند. اگرچه آژاکس معمولاً درصد مالکیت توپ بالایی داشت، اما گاهی اوقات توپ را از دست می‌داد. چون دنی بلیند اغلب از پست دفاعی خود جلو می‌آمد، فرانک رایکارد به نوعی به عنوان دفاع یک نفره عمل می‌کرد. رایکارد در اواخر دوران حرفه‌ای‌ خود قرار داشت؛ بازیکنی باتجربه که از عقب زمین تیم را هدایت می‌کرد. حضور او باعث می‌شد آژاکس فوتبالی تهاجمی بازی کند.
در حالی که امروزه مدافعان کناری بیشتر در پست‌های هجومی بازی می‌کنند، فرانک دی‌بوئر و مایکل ریزیگر زمانی که بلیند جلو می‌رفت، به سمت مرکز زمین متمایل می‌شدند. این باعث می‌شد آژاکس به مهاجمان حریف، فضای زیادی ندهد. در همین حین، ادگار داویدز توازن را در میانه‌ٔ میدان فراهم می‌کرد: او پیوسته بررسی می‌کرد چند بازیکن در جلوی توپ هستند و اگر بیش از چهار نفر می‌بودند، یک نفر را عقب فرا می‌خواند.
میلان در فصل 95-1994 با سیستم 2-4-4 خود در برابر آژاکس، مسابقات دشواری را سپری کرد. آن‌ها در آن سال، سه بار شکست خوردند، که آخرین آن‌ها فینال لیگ قهرمانان اروپا در سال 1995 در وین، با گلی از پاتریک کلایورت بود.

پیام خراسان

آژاکس با سیستم‌های 3-3-4 و 3-4-3، موقعیتی را درون زمین ایجاد می‌کرد که همیشه یک بازیکن اضافه داشتند. چون میلانی‌ها دائماً مجبور به تصمیم‌گیری درباره‌ٔ بازیکن موردنظر برای یارگیری بودند _ و اغلب تصمیم اشتباهی می‌گرفتند ــ دچار سردرگمی شدند و به خود شک کردند.
واکنش میلان چه بود؟ این تیم می‌توانست با کپی کردن چینش آژاکس، ساختار خود را تطبیق دهد. اما وقتی با فرمول 2-4-4 خود به چنین نتایج درخشانی دست یافته‌اید، تغییر تاکتیک دشوار است. فابیو کاپلو سرسختانه به روش ایتالیایی خود پایبند ماند و هر بار شکست خورد، از جمله در فینال لیگ قهرمانان اروپا.
طرح بازی 3-3-4 مزیت بزرگ چینش 3-3-4 این است که شما می‌توانید در سراسر زمین در قالب گروه‌هایی سه‌نفره بازی کنید و در حین حرکت به جلو، از یک مثلث، به مثلث بعدی پیوند برقرار کنید. بازی در گروه‌های سه‌نفره، کار بازیکنی را که صاحب توپ است آسان می‌کند؛ چرا که اگر به‌ درستی اجرا شود، همیشه دو گزینه برای پاس رو به جلو وجود دارد. این موضوع، مدافعان را در وضعیت دشواری قرار می‌دهد؛ چرا که آن‌ها باید تصمیم بگیرند و مدام پیش‌بینی کنند حمله به کدام سمت هدایت می‌شود. کلید این همکاری، پاس دادن با سرعت مناسب و به پای صحیح بازیکن است.
وقتی من در هلند بازی می‌کردم، تقریباً تمام باشگاه‌ها از سیستم 3-3-4 استفاده می‌کردند و برنده اغلب بازی‌ها، در میانهٔ زمین مشخص می‌شد. در این چیدمان، وظیفه وینگرها این بود که عرض زمین را تا حد ممکن حفظ کنند. وینگرهای راست و چپ نزدیک خط کناری می‌ماندند، چرا که این باعث می‌شد مدافعان کناری تیم حریف نیز به همان اندازه به کناره‌ها بروند و فضاهایی در مرکز باز شود.
هافبک‌ها از این فرصت استفاده می‌کردند تا به فضای بین دو مدافع کناری و دو مدافع مرکزی نفوذ کنند. برای جلوگیری از این امر، مدافعان کناری اغلب به موقعیت‌های مرکزی‌تر حرکت می‌کردند، که در نتیجه فضاهایی در کناره‌ها باز می‌شد تا وینگرها بتوانند از امتداد خط کناری پیشروی کرده و ارسال‌های عرضی انجام دهند.
هافبک‌ها در چینش 3-3-4 در این چیدمان، سه گزینه برای آرایش خط میانی وجود دارد:
هافبک‌هایی که در یک خط صاف در کنار هم بازی می‌کنند: این چینش به ندرت مورد استفاده قرار می‌گیرد، چرا که یک پاس بین این بازیکنان، باعث بی‌اثر شدن کل خط میانی می‌شود.
خط میانی‌ای که در آن هافبک مرکزی، در رأس مثلثی قرار دارد که به عقب اشاره می‌کند، به‌ طوری‌ که او جلوی خط دفاع قرار دارد و به‌عنوان شماره 6 بازی می‌کند.
خط میانی‌ای که در آن هافبک مرکزی در رأس مثلثی قرار دارد که به جلو اشاره می‌کند؛ او در موقعیتی هجومی نزدیک به مهاجم حضور دارد و در این حالت گفته می‌شود که به‌عنوان شماره 10 بازی می‌کند.
در میان بازیکنان هلندی، که به این سه‌ نفره‌های میانی «مثلث» می‌گویند، این مفهوم آشنا و کاملاً درک‌شده است. اما در انگلستان، به جای صحبت از «رأس مثلث» و اینکه به جلو یا عقب اشاره می‌کند، صرفاً ترکیب تیم را توصیف می‌کنند: چینش 3-3-4 با رأس مثلث رو به عقب، به‌صورت 3-2-1-4 معرفی می‌شود؛ و 3-3-4 با رأس مثلث رو به جلو، به‌صورت 3-1-2-4. در حالت دوم، شما یک هافبک هجومی دارید و در حالت اول، دو هافبک هجومی.

پیام خراسان

هیدینک دقیقاً این ترکیب را داشت: جان اوبی میکل، نمانیا ماتیچ و سسک فابرگاس. با این حال، مشکلی وجود داشت. آیا نمی‌بایست بازیکنانی فوق‌العاده، هر یک با ویژگی‌های خاص خود، به‌خوبی در سیستم 3-3-4 جای بگیرند؟ همیشه این‌طور نیست. اوبی میکل دفاعی بازی می‌کرد اما فاقد مهارت در تکل‌زنی بود؛ او توپ را نمی‌گرفت و هنگام از دست دادن یا به‌ دست آوردن توپ، به‌ اندازه کافی سریع تغییر نقش نمی‌داد. ماتیچ بازیکن دوند‌ه‌ای بود اما اغلب در کناره‌ها با توپ کار می‌کرد و به‌اندازه کافی، سریع در عمق بازی نمی‌کرد. فابرگاس در حمله فوق‌العاده بود، اما در فاز دفاعی اغلب اشتباه می‌کرد.
وقتی که می‌خواهید یک خط میانی بخرید، چیزهای زیادی ممکن است اشتباه پیش برود. تلفیق کردن ویژگی‌های مورد نیاز، کاری ظریف و دقیق است: ممکن است روی کاغذ درست به نظر برسد، اما این هیچ تضمینی نیست. باید صبر کنید و ببینید در عمل چه رخ می‌دهد. اغلب این ترکیبات، با یکی دو موفقیت تصادفی به انسجام می‌رسند.
مثال دیگری بزنیم: منچستریونایتد در اواخر دهه 1990. سر الکس فرگوسن ماشینی خوش‌ کارکرد در خط میانی داشت و ترکیب او با یک یا دو مهاجم، با دقت یک ساعت سوئیسی کار می‌کرد. این بازیکنان بااستعداد و چندکاره، همچنین قادر بودند از سیستم 2-4-4 به 3-3-4 با یک یا دو هافبک تهاجمی، تغییر سبک دهند. این سیستم به‌خوبی عمل می‌کرد، چون هافبک‌های یونایتد می‌توانستند در سیستم‌ها و موقعیت‌های مختلف بازی کنند.
منچستریونایتد مهاجمان فوق‌العاده‌ای داشت: اندی کول، دوایت یورک، تدی شرینگهام، اوله‌گونار سولسشر و رود فن نیستلروی. در مرکز تیم، بازیکنانی چون روی کین، پل اسکولز، نیکی بات و بعدتر مایکل کریک و دارن فلچر قرار داشتند. در کناره‌ها نیز بازیکنانی چون رایان گیگز، دیوید بکام و بعدتر رونالدو حضور داشتند. ویژگی‌های آن‌ها به یونایتد چیزی اضافه می‌کرد که در مواقع خاص بازی به کار می‌آمد.
تیم‌های فرگوسن همیشه یک برگ برنده اضافی در آستین داشتند. به‌نظرم آن‌ها به‌ویژه وقتی در لیگ قهرمانان اروپا بازی می‌کردند، فوق‌العاده بودند. آن‌ها می‌توانستند به‌ راحتی سیستم‌شان را به یک مهاجم و یک مهاجم سایه تغییر دهند. انگار فرگوسن هر یازده نفری را که به زمین می‌فرستاد، همه چیز به‌خوبی پیش می‌رفت.
این مسئله ثابت می‌کند که در نهایت، ویژگی‌های فردی بازیکنان عامل تعیین‌کننده است.
این فصل ادامه دارد…

http://www.khorasan-online.ir/fa/News/855063/کتاب-رود-گولیت-(16)--سیستم-3-3-4-و-مثلث‌هایش
بستن   چاپ