پیام خراسان
بررسی «سریال ستایش» از منظر نماد شناسی
سه شنبه 2 ارديبهشت 1404 - 15:54:55
پیام خراسان - گروه فرهنگ دفاع‌پرس-اکبر صفرزاده: سریال ستایش به کارگردانی سعید سلطانی، نویسندگی سعید مطلبی و تهیه‌کنندگی آرمان زرین‌کوب یکی از محبوب‌ترین سریال‌های دو دهه اخیر است. شخصیت حشمت فردوس با بازی بسیار خوب داریوش ارجمند از نقاط قوت این سریال است.
در زمان پخش این سریال علیرغم استقبال بسیار خوب مردم، بسیاری از خبرگزاری‌ها و منتقد‌ها آن را بسیار ضعیف قلمداد کردند.
تحلیل‌های مذکور معتقد بود که سریال به لحاظ فرمی در دسته داستان‌های عامه‌پسند قرار می‌گیرد و فاقد پیچیدگی و مفاهیم خاص است. در زمان پخش سریال برخی از کارشناسان، محوراصلی سریال ستایش را تقابل زن و مرد دانستند. این گزاره در نگاه اول شاید درست باشد، اما اگر کمی عمیق‌تر نگاه کنیم متوجه می‌شویم که سریال ستایش بسیار فراتر از تقابل زن و مرد است.
مهمترین شخصیت سریال حشمت فردوس است. حشمت فردوس نه پدر دارد نه مادر نه برادر نه خواهر. هیچ نشانه‌ای از گذشته، در او یافت نمی‌شود. تنها چیزی که در قسمت‌های مختلف سریال از گذشته حشمت فردوس گفته می‌شود این است که کارگر بازار میوه بوده و بسیار زحمت کشیده تا به اینجا رسیده است. 
حشمت فردوس از ابتدا تا انتهای سریال بر روی حمایت از فرزندش، نوه اش و ساختن دنیایی بهتر برای آنها تاکید دارد و پافشاری می‌کند. اگر فرزند و نوه را نمادی از آینده تلقی کنیم می‌توانیم حشمت فردوس را حامی و مراقب آینده قلمداد کنیم. او دنبال ایجاد فردایی بهتر و زیباتر است. 
در بین شخصیت‌هایی که در طول صد سال گذشته در سینمای ایران خلق شده و به نمایش درآمده‌اند حشمت فردوس تقریبا تنها شخصیتی است که این طور محکم از آینده درخشان و زیبا حرف می‌زند و نگران آن است. حشمت فردوس از آینده آمده و متعلق به آن است.
شخصیت‌های خلق شده در سینما یا تلویزیون ایران عموما علاقه‌ای به آینده ندارند و در مورد آن حرف نمی‌زنند؛ آنها یا در گذشته غرق شده‌اند یا روزگار را با مخالفت و دعوا با این و آن می‌گذرانند.
به عنوان مثال ستایش نادری از ابتدا تا انتهای سریال بیشتر از آنکه نگران آینده باشد درگیر گذشته است و یا درگیرعواطف مادرانه برای نگه داشتن فرزندانش. پدر ستایش نادری بدتر از او است و کاملا درگیر گذشته و اتفاقاتی است که در سال‌ها قبل در روستای خان بهادر افتاده است. ستایش نادری با پدرش از آینده فرار می‌کنند و به روستای خان بهادر - گذشته - پناه می‌برند.
در قسمت سوم سریال نیز تقابل آدم‌های غرق در گذشته با حشمت فردوس که غرق در آینده است ادامه پیدا می‌کند. در این قسمت «پری سیما صفایی» همسر صابر می‌شود و اموال حشمت فردوس را بالا می‌کشد فقط برای اینکه انتقام گذشته را بگیرد نه اینکه آینده‌ای بهتر برای خودش یا فرزندش بسازد. «پری سیما صفایی» اصلا دنبال آینده – فرزند- نیست.
حشمت فردوس در فصل سوم زمانی که با ستایش نادری در مسافرخانه رو‌به‌رو می‌شود در مورد نوه اش چنین می‌گوید: من می‌خواستم این را مثل پسر یک شاه بزرگش کنم تو ندادیش .. می‌خواستم آسمان و کوه و دریا را بریزم به پایش ولی تو ندادیش .. می‌خواستم سی نفر را ردیف کنم که خدمتش را بکنن شب و روز ولی تو ندادیش .. می‌خواستم عمرم را به پایش بریزم، اما تو ورش داشتی و در رفتی. 
سریال ستایش بیشتر از آنکه درباره ستایش نادری و زندگی او باشد در ستایش پدر و مقام و اهمیت پدر در زندگی است. با خروج حشمت فردوس از زندگی صابر و زنش همه آنها نابود می‌شوند و بالعکس با ورود حشمت فردوس به زندگی ستایش در فصل سوم، همه چیز رونق می‌گیرد.
انتهای پیام/ 121

http://www.khorasan-online.ir/fa/News/855728/بررسی-«سریال-ستایش»-از-منظر-نماد-شناسی
بستن   چاپ