پیام خراسان

آخرين مطالب

جوان لبنانی و درخواست کفن مشهدی! مقالات

جوان لبنانی و درخواست کفن مشهدی!
  بزرگنمايي:

پیام خراسان - می‌دانست که من هم مثل خودش بستنی دوست دارم. یک دفعه بالحن جدی گفت: «عایده، با این پول برای من کفن هم بگیر و به ضریح امام رضا تبرکش کن!»... گفتم: ان شاء الله...

پیام خراسان

پیام خراسان

صراحت و بیان سسبک زندگی در خانواده‌های حزب‌الله لبنان از ویژگی‌های این اثر است که با قلم محبوبه‌سادات رضوی‌نیا توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
دو روز پیش، مراسم رونمایی از این اثر با حضور نویسنده و با ارتباط مجازی با راوی در کافه‌کتاب سمیه برگزار شد.
این مطالب را هم بخوانید؛
چند دقیقه با کتاب‌ «هواتو دارم» / 223 مرتضی نمی‌گذاشت حتی یک حوری از دستش در برود+ عکس چند دقیقه با کتاب‌ «نبرد در منطقه مدیا» / 222 این دو جوان «چشمان عقاب» سپاه بودند+ عکس چند دقیقه با کتاب‌ «لب خط» / 221 ننه و عمه‌ مسئول مخابرات به منطقه نظامی آمدند! آنچه در ادامه می‌خوانید، برسی از این کتاب است.
صبح روز سیزدهم ماه رمضان نه می‌خواستم هزینه کاروان مشهد را بدهم، عباس گفت: ؟«نمی‌خواهم امسال بروی!» پرسیدم: «برای چه؟»
_علی اینجا نیست محمد علی هم سه روز دیگر می‌رود سوریه. من و فاطمه تنها چه کار کنیم؟! نرو!
_عباس چه شده؟! تو مرد مؤمنی هستی. تو را به خدا مرا از زیارت امام رضا محروم نکن. آن هم وقتی همیشه می‌رفتم! من این زیارت ماه رمضان حرم امام رضا را دوست دارم با حضرت سر آن عهد بسته‌ام.
_قبول نمی‌کنم بروی!
اصلا راضی نمی‌شد. من هم همان طور اشک می‌ریختم. ظهر که محمد علی به خانه آمد پرسید: «مامان، افطار چه داریم؟» آن قدر عصبانی و دل زده بودم که حتی نمی‌خواستم برای افطار چیزی بپزم. گفتم از غذاهای دیشب یک چیزی باقی مانده. فَتوش (یکی از سالادهای معروف لبنان که بسیار خوشمزه است و از مخلوط شدن تکه‌های سرخ شده نان پینا مغز کاهو سبزیجات تازه و گاهی مرغ تهیه می‌شود.) هم درست می‌کنم. توی آشپزخانه کنارم ایستاد و گفت: «مامان، مرغ کنتاکی درست کن» گفتم: «اصلاً و ابداً! این غذای محبوب علی است. الان درست نمی‌کنم. صبر می‌کنیم بعد عید که او آمد می‌خوریم.» بعد بلند گفتم: «من نمی‌دانم داداشت چه می‌خورد؟! آنجا افطارها چه بهشان می‌دهند؟! بعد تو الان می‌خواهی ‌من کنتاکی درست کنم؟! از وقتی ماه رمضان شروع شده، من همه‌اش تنهایی می‌نشینم و اشک می‌ریزم.» به گریه افتادم. گفت: «ناراحت نباش مامان!» گفتم: «می‌خواهم برای زیارت بروم ایران؛ ولی بابایت نمی‌گذارد.»
_شب بعد از افطار می‌نشینم توی بالکن و با او صحبت می‌کنم راضی بشود. ان شاء الله قبول می‌کند.
_خدا ازت راضی باشد.
_حالا مرغ کنتاکی برایم درست می‌کنی یا باز هم علی را بیشتر دوست داری؟‌ها ؟!
_نه مامان همه‌تان برای من مثل هم هستید.
_پس من و زینب می‌رویم وسایل مرغ کنتاکی را آماده کنیم.
زینب نامزدش بود. او را توی عکاسی محل کارش پسندیده بود و بعد از آشنایی و خواستگاری، عقدشان کرده بودیم.

پیام خراسان

موقع آماده کردن افطاری، گریه‌ام گرفت. اولین بار در زندگی‌ام بود این طور جزع و فزع داشتم. نمی‌خواستم زیارت امام رضا را از دست بدهم. دست و دلم خیلی به غذا درست کردن نمی‌رفت. همان طور که مرغ‌ها سرخ می‌شدند قسم خوردم بهشان لب نزنم. دوست نداشتم دیگران هم از آنها بخورند.
غروب بود. جلوی پنجره پشت اجاق گاز ایستاده بودم و مناره‌های مسجد روبه رویمان را نگاه می‌کردم. صدای قرآن از مسجد می‌آمد. توی حال و هوای خودم بودم که یک دفعه کسی از پشت سر مرا توی بغلش گرفت و همان طور که شانه‌هایم را می‌بوسید با آواز و خنده گفت: «تأکلین کنتاکی من دونی یا ست الحبایب؟! یا حبیبه، یا حبیبه، یا حبیبه! (بدون من کنتاکی می‌خوری خانم خانما؟ ای یار ای یار ای یار!)
وقتی این‌ها را می‌گفت، مرا بلند کرد و دو بار چرخاند. داد زدم: «مامان! علی! علی!» مرا روی زمین که گذاشت گفتم: «باور کن نمی‌خواستم ازش بخورم! اصلا و ابد!»
محمد علی توی آشپزخانه آمد و تا چشمش به من افتاد با خنده گفت: «هه هه! دندان‌هایت معلوم شدند! مامان من چون می‌دانستم علی می‌خواهد بیاید، رفتم مرغ گرفتم. به خاطر او بود نه خودم. می‌خواستیم غافلگیرت کنیم!» راست می‌گفت. او حتی غذای یک هفته مانده توی یخچال را هم می‌خورد.
در پوست خودم نمی‌گنجیدم و حالا دیگر وسایل سفره افطار را با سرعت آماده می‌کردم. به زینب گفتم: «بجنب! سالاد زیادتر باشد! علی دوست دارد. فطومه، یا الله مامان! بیشتر سیب‌زمینی خلال کن. علی عاشق سیب زمینی سرخ کرده است.» عباس و محمدعلی فوری سفره را توی بالکن انداختند و ظرف‌ها را چیدند.
داستان آمدن علی از این قرار بود که او قبل از نماز ظهر از یک خط داخلی با محل کار محمدعلی تماس می‌گیرد و برادرش به او می‌گوید: «مامان امسال نمی‌رود مشهد زیارت امام رضا.» علی پرسیده بود: «برای چه؟»
_بابا اجازه نداده.

پیام خراسان

علی بعد از شنیدن این خبر از پادگان سوریه فرار می‌کند و لبنان می‌آید. قبل از آن به مسئولشان می‌گوید: «اجازه بدهید بروم بیروت، با مادرم که دارد می‌رود ایران خداحافظی کنم. سریع برمی‌گردم.» وقتی مسئولشان رضایت نمی‌دهد علی به یکی از دوستانش می‌گوید: «تو فعلاً جای من بایست چون باید هر طور شده خودم را برسانم بیروت و مامانم را ببینم.
همان طور که سفره غذا را می‌چیدیم علی گفت: «عایده من آمدم با تو خداحافظی کنم برای همین از پادگان فرار کردم!» گفتم: «برای چه این کار را کردی؟ تو که قرار بود عید فطر برگردی!»
_می‌خواهم این ماه رمضان یک افطار با شما سر سفره بنشینم. کل ماه رمضان را سوریه‌ام.
همان وقت، صدای اذان آمد. گفتم: «نماز می‌خوانیم و بعد افطار می‌کنیم.»
وقتی مشغول غذا خوردن شدیم علی به عباس گفت: «بابا، من فقط برای این آمدم خانه که به شما بگویم همین الان به مامان اعلام کنی چمدانت را ببند و آماده شو برای سفر زیارت امام رضا!» پدرش همان طور به او زل زده بود که بازگفت: «من سه روز قبلِ عید می‌آیم خانه و تا سه روز بعد عید هم می‌مانم. جمعاً شش روز اینجا هستم.» عباس گفت: «اگر این طور است، باشد، حرفی ندارم.» اگر اجازه ندهی، دوباره برمی‌گردم و می‌آیم!
_نه، قول می‌دهم بگذارم مادرت برود زیارت.
زینب هم گفت زن عمو با خیال راحت برو زیارت. من خودم به کارهای خانه می‌رسم و برای عمو و فطومه غذا درست می‌کنم. از خوشحالی، علی را محکم بغل کردم و بوسیدم. گفت: «یک امانتی آورده‌ام برایت. ببین!»
پاکت کوچکی را به طرفم من گرفت. آن را باز کردم و گفتم: «صد دلاری؟!» گفت: «به دوستان هم کاروانی‌ات بگو توی ایران بستنی مهمان من هستید!»
می‌دانست که من هم مثل خودش بستنی دوست دارم. یک دفعه بالحن جدی گفت: «عایده، با این پول برای من کفن هم بگیر و به ضریح امام رضا تبرکش کن!»
_ان شاء الله...
یک تی‌شرت هم از مشهد برایم بگیر. یک عروسک هم برای فاطمه بخر و یک سوغاتی هم برای بابا و محمدعلی و زینب. اگر چیزی از پول باقی ماند هم باشد مال خودت. همان طور که با چشم‌های گشاد شده به او نگاه می‌کردم، با خنده گفتم: «هووهووهوو! اینکه بهم داده‌ای صد دلاری است، نه هزار دلاری که این همه چیز از من می‌خواهی! حتماً بعدش هم می‌گویی کل ایران را هم برایت بخرم بیاورم!» دست‌هایش را با حالت خاصی تکان داد و گفت: «خب اگر باز هم چیزی باقی ماند خجالت نکش و برای دوستانت هدیه بخر!»
باز آرام خندید و گفت: ازت می‌خواهم نزدیک پنجره فولاد برایم دعا کنی... (همیشه وقتی برای زیارت امام رضا به ایران می‌رفتم به بچه‌ها می‌گفتم: « هر خواسته‌ای دارید توی یک ورقه بنویسید که من بیندازم توی پنجره فولاد حرم چون آنجا حاجت مستجاب می‌شود.) دو رکعت نماز بخوان و از ته قلبت از امام رضا بخواه به زودی شهید شوم.
_چشم. ان شا الله...

لینک کوتاه:
https://www.payamekhorasan.ir/Fa/News/757416/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

آخرین وضعیت جاده‌های کشور؛ امروز سه‌شنبه 15 آبان / بارش باران در بعضی محورها

توسعه متوازن در استان پیگیری تا تمام شهرستان‌ها شاهد پیشرفت باشند

ادای احترام مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس خراسان رضوی به شهدای گمنام شهرستان صالح‌آباد+ تصاویر

نرخ جدید نان حجیم و نیمه‌حجیم در مشهد اعلام شد

«سیدخلیل موسوی» رئیس هیئت فوتبال خراسان رضوی شد

خبر سخنگوی قضا از توقف تعرفه نگهداری در گمرک و جزییات پرونده معدن طبس

خبر سخنگوی قوه قضائیه درباره پرونده معدن طبس/ محل حادثه پلمب شد+ فیلم

جهانگیر: 5 نفر مقصر حادثه معدن طبس شناخته شدند

شناسایی 5 مقصر حادثه معدن طبس/ دستور ممنوع الخروجی مقصران صادر شد

5 نفر در حادثه معدن طبس مقصر شناخته شدند/ صدور دستور ممنوع الخروجیِ مقصران

سخنگوی قوه قضائیه درباره فیلترینگ چه گفت؟ + فیلم

جزئیات تصمیم قوه‌قضائیه درباره فیلترینگ+‌ فیلم

معرفی 5 نفر به عنوان مقصران انفجار معدن طبس

جنگ با استکبار ریشه در فرهنگ دارد

توضیحات جهانگیر درباره پرونده چای دبش، محکومیت 3 متهم به اعدام و حادثه تفتان و طبس

آخرین وضعیت پرونده معدن طبس از زبان سخنگو

آخرین وضعیت پرونده معدن طبس؛ 5 نفر مقصر شناخته شدند

جنگ با استکبارگران یک جنگ فرهنگی است

نوسازی زنجیره سرمای واکسن و فرآورده های بیولوژیک مرکز بهداشت خراسان جنوبی

دادگاه پروندهٔ چای دبش از 3 آذر آغاز می‌شود / در پرونده حادثه معدن طبس 5 نفر به عنوان مقصر معرفی شدند

اعلام صدور کیفرخواست پرونده چای دبش/آخرین جزئیات پرونده حادثه معدن طبس

مقصر شدن 5 نفر در پرونده معدن طبس

آغاز اجرای برنامه عملیاتی 5 ساله بجنورد از سال 1404

گردشگری زیارت در شیراز توسعه می یابد

باغداران اسفراینی 13 هزار تن سیب از باغات خود برداشت کردند

بارندگی 60 درصد در خراسان شمالی افزایش یافت

جبهه مقاومت در تمام منطقه غرب آسیا گسترش یافته است

تصاویر/آیین گرامیداشت شهدای سلامت و روز پرستار در شهرستان شیروان

تصاویر/دیدار نماینده ولی فقیه در خراسان شمالی با خانواده شهدای دانش‌آموز

مسابقات تنیس 500 امتیازی قهرمانی کشور به میزبانی خراسان شمالی

امسال 30 تن زعفران در خراسان شمالی برداشت می‌شود

تسهیل و تعالی زیارت؛ اولویت نخست آستان قدس رضوی

سلیمانی: راز پیش‌روندگی انقلاب اسلامی فرهنگ ایثار و شهادت است

پرونده «سد معبر» روی میز شورای شهر بجنورد

مراسم گرامیداشت روز دانش آموز و حمایت از غزه و لبنان در صالح آباد + فیلم

نگاهی به جاهای دیدنی شهر مشهد

ترافیک سنگین در مسیر‌های بزرگراهی مشهد

قیمت میوه و تره بار 15 آبان 1403

تولید کلاف گرم گرید SAE 4130 برای اولین بار در کشور توسط فولاد مبارکه

پیش بینی هواشناسی مشهد فردا چهارشنبه 16 آبان ماه 1403

کاهش بار میکروبی زرشک خشک با احداث بارگاه‌های زرشک

جاده مرگ باز هم قربانی گرفت

اعتراض پاکبان‌های شهر مشهد به کاهش دستمزد و پرداخت نشدن مطالبات

اعزام 25 نفر از اعضای خانواده شهدای ارتش در استان یزد به مشهد مقدس

پاسخ تهران این بار شدیدتر و پیچیده‌تر است

بار مالی طرح هوشمندسازی نان برای دولت چقدر بود؟

تصاویر پدر همسر ابراهیم رئیسی در مجلس خبرگان رهبری + عکس

تلاش برای مدیریت پایدار آب در مشهد با مشارکت رسانه‌ها

افتتاح مدرسه 6 کلاسه در حاشیه شهر مشهد

نشان مشهد؛ طرحی که تصویب شد، اما اجرا نشد