کتاب رود گولیت (10): مالکیت توپ فن خال چرا؟ بهترین دفاع، حمله است
مقالات
بزرگنمايي:
پیام خراسان - در این قسمت از کتاب رود گولیت، او از تأثیرگذاری بر داور مسابقه و به طور ویژه، بازی مبتنی بر مالکیت توپ، برای ما توضیح میدهد.
در نهمین قسمت از کتاب رود گولیت، او برای ما از ریشهیابی اشتباهات درون زمین، تحلیل مسابقات در استودیو و صد البته، لحظات سرنوشتساز فوتبال (با ذکر مثالی از تقابل تاریخی لیورپول و چلسی)، صحبت کرد.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
برای خواندن گفتههای جذاب او، با ما همراه باشید. پیامی واضح بهترین تکل ابتدایی یک بازی در تاریخ، تکل روی کین در مسابقه انتخابی جام جهانی 2001 بین تیمهای ایرلند و هلند، در سپتامبر 2001 بود. او در همان دقیقه اول، با یک تکل بیرحمانه از پشت به مچ پای مارک اوورمارس، او را به هوا فرستاد. هلموت کروگ، داور آلمانی، سوت زد؛ اما کارت قرمز را در جیبش نگه داشت و حتی کارت زرد هم نشان نداد. لحن بازی از آنجا مشخص شد؛ این اولین ضربه بود. به وضوح، پیامی مخابره شد؛ ایرلندیها اعلام کردند: امروز اینجا چیزی گیرتان نمیآید!
داوران اغلب در دقایق ابتدایی بازی از تخلفات چشمپوشی میکنند، زیرا از استفاده بیش از حد از کارتهای زرد و قرمز میترسند. آنها باید در دادن اولین اخطار محتاط باشند. یک اثر جانبی خوب این است که چنین خطایی اغلب به نوعی تلافی منجر میشود. بعد فقط کافی است کمی روی زمین غلت بزنید و ناله کنید و ناگهان: کارت زرد برای طرف مقابل!
تأثیرگذاری بر داور جنبهای حیاتی از بازی است. داوران سعی میکنند رباتهای بیطرفی باشند، اما واضح است که آنها هم انساناند. گاهی میبینید که یکسری بازیکنان، از هر تخلفی قسر در میروند. ژابی آلونسو (لیورپول، رئال مادرید و بایرن) در این زمینه بهترین است: او تقریباً همیشه از خطاهایش جان سالم به در میبرد و این خطاها اغلب تعیینکنندهاند. گاهی زیادهروی میکند، اما بیشتر آزاردهنده و تحریککننده است تا غیرقابل قبول یا کثیف.
در زمان حضور من در میلان، این فرانکو بارزی بود که اغلب از خطاهایش فرار میکرد. او آنجا میایستاد و شرمنده به نظر میرسید. بارزی آدم بدی نبود، اما گاهی میتوانست بازیکن سرسختی باشد. بهویژه وقتی با اینتر بازی میکردیم و با یورگن کلینزمن روبرو میشد، بارها و بارها به سمت او یورش میبرد. بارزی فقط برای خلاص شدن از شر آن مهاجم آلمانی، یکی-دو ضربه به او میزد.
مشارکت داشتن اینکه بازیکنی در بهترین فرمش به سر میبرد یا نه، چیزی نیست که بتوان از حالت چهره یا رفتارش، از افتادگی شانههایش یا کشیدن پاهایش روی زمین قضاوت کرد. اینگونه چیزها بیش از حد کلیاند که بتوان تفسیرشان کرد.
باید روی جنبههای مربوط به فوتبال تمرکز کنید؛ چیزهایی که همه میتوانند ببینند، اما همه به آنها توجه نمیکنند. آیا اولین لمس توپش خوب است یا بد؟ آیا درخواست پاس دادن میکند؟ آیا در تصمیمگیری برای حرکت بعدی مردد است؟ آیا آماده است توپ را به جلو بفرستد یا از ریسک کردن اجتناب میکند؟ آیا برای قرار دادن توپ در جایی که میخواهد، نیاز به لمس دوم دارد، یا توپ را میگیرد، بازی میکند و پیش میرود؟ بازیکنانی که به طور جدی در بازی مشارکت ندارند، بهتدریج حس ناامنی پیدا میکنند و توپ را بیدلیل از دست میدهند یا از تماس با آن اجتناب میکنند.
قدرت گلها اولین گل، همیشه تعیینکننده نیست. همه چیز به واکنش شما بستگی دارد. و این واکنش به شرایط و زمان بازی بستگی دارد.
بهعنوان سرمربی، هرگز اجازه نمیدادم یک گل زودهنگام (چه به نفع ما باشد چه علیه ما) مرا گیج کند. اگر یک گل عقب بیفتید، هنوز فرصت زیادی برای اصلاح نتیجه وجود دارد؛ و اگر یک گل جلو بیفتید، طرف مقابل زمان زیادی برای جبران اختلاف دارد.
پس از یک گل زودهنگام، چه بهعنوان سرمربی در کنار زمین و چه بهعنوان بازیکن درون زمین، بازی را طوری پیش میبردم که انگار نتیجه هنوز 0-0 است، نه 1-0 به سود ما یا آنها. آن مقطع، هنوز برای نتیجهگیری یا ایجاد تغییرات دراماتیک و آوردن بازیکنان ذخیره به بازی، خیلی زود است. شاید تغییری جزئی در آرایش تیم اعمال کنید، اما فقط در صورتی که طرف مقابل از تاکتیکهای متفاوتی نسبت به آنچه پیشبینی کرده بودید استفاده کند.
گلی در دقایق پایانی بازی میتواند همه چیز را تغییر دهد؛ هرچند هنوز ممکن است نتیجه به هر سمتی برود. اگر در دقایق پایانی گل بزنید و پیش بیفتید، ممکن است انتظار داشته باشید که طرف مقابل از نظر جسمی و ذهنی فروبپاشد. این روانشناسی پایه است: گل میزنید و بعد فکر میکنید: «بسیار خوب، آنچه میخواستیم را به دست آوردیم».
اما اغلب برعکس این باور اتفاق میافتد. طرف مقابل، ناگهان بر حسب بالا رفتن میزان آدرنالین و نوعی غریزه ابتدایی، در صدد جبران نتیجه بر میآید. آن جاست که آنها بیشتر توپهای دوم برنده میشوند و کمی سریعتر، جدیتر و محکمتر از شما بازی میکنند. گرچه این شمایید که جلو هستید، ناگهان در موضع ضعف قرار میگیرید و اگر آنها گل تساوی را بزنند...
رود گولیت گاهی بازی مسیر متفاوتی را پیش میگیرد: تیمی پس از دریافت یک گل دیرهنگام، عقب میافتد و برای تساوی همه چیز را به کار میگیرد. در آن تلاش بی وقفه برای رسیدن به تساوی، بازیکنان جایگاه خود را در آرایش تیمی فراموش میکنند؛ بهطوری که یک ضدحمله سریع ممکن است به دریافت گل دیگری منجر شود.
واقعیت این است که گلی در پانزده دقیقه آخر، اغلب گل دیگری به همراه دارد: گل تساویبخش. با نزدیک شدن به سوت پایان، وحشت بر زمین حاکم میشود. توپها کورکورانه شوت میشوند، مهاجمان دیگر در دسترس نیستند یا در موقعیت خود نیستند چون در دفاع کمک میکنند، یا بیش از حد پراکندهاند. اغلب وقتی توپ به جلو شوت میشود، بازپسگیری آن سخت است. در دقایق پایانی، حتی تیمهای باتجربه هم میتوانند به دردسر جدی بیفتند.
برای هدایت چنین بازیای به نتیجهای رضایتبخش، به چند بازیکن باهوش در تیم نیاز دارید. بازیکنانی که بدانند چگونه خطا بگیرند یا مرتکب خطا شوند، چگونه در گوشه زمین شیرجه بزنند، خود را به مصدومیت بزنند، با کرنر یا ضربه آزاد وقت تلف کنند، یا وانمود کنند که سکهای به سرشان خورده است. ایتالیاییها استاد این کار بودند: هر کاری برای برد. انگلیسیها این را تقلب میدانند؛ دیگران نه.
مربیان از کنار خط نمیتوانند کار زیادی انجام دهند. تعویض سنتی در دقیقه آخر یک گزینه است، یا تغییرات جزئی برای تکمیل کار در حین درمان یک مصدومیت. با این حال، صحبت با بازیکنان در این مقطع، بهویژه در استادیومی با 60,000 هوادار که دیوانهوار فریاد میزنند، سخت است. مربی باید به یک یا دو بازیکن کلیدی تکیه کند تا اوضاع را تحت کنترل نگه دارند و تیم را از دقایق سخت پایانی عبور دهند. مثلاً یک جان تری، روی کین، یا فرانکو بارزی.
تسلط بر بازی مزیت من بهعنوان یک تحلیلگر این است که قبلاً در بالاترین سطح و در پستهای مختلف بازی کردهام. کسی که بهعنوان مهاجم بازی کرده باشد، میتواند چیزهای زیادی درباره دفاع یک تیم بگوید و درباره عملکرد یک مهاجم صحبت کند. من همچنین در خط میانی بازی کردهام. با تجربهام و میفهمم چه اتفاقی در جریان است، زیرا میتوانم با نقش خاص یک بازیکن همدلی کنم.
بهعنوان تحلیلگر، ابتدا نقاط قوت نسبی دو باشگاه را ارزیابی میکنم. سپس با ادامه روند بازی، از خودم میپرسم که یک تیم یا مربی واقعاً چه میخواهد. نیتشان چیست؟ استراتژیشان چیست؟ تیم برتر چه کاری انجام خواهد داد تا برتریاش را به گل تبدیل کند؟ بازیکنان در زمین واقعاً چه میکنند؟ آیا به دنبال ضربه نهاییاند؟ آیا گل زودهنگام میخواهند؟ تیم ضعیفتر در این باره چه میکند؟ تفاوت واقعی در قدرت بین تیمها چیست؟
«تسلط بر بازی»، در حال حاضر عبارتی پرطرفدار در فوتبال است. این اصطلاحی متعلق به قرن بیست و یکم است. وقتی بازیکن بودم، هرگز درباره تسلط یا تسلط بر بازی صحبت نمیکردیم. من آن را اصطلاحی میبینم که نشان دهنده وقتی است که تیمی، نیت خود را بهطور واضح به عموم اعلام میکند. واقعاً اصطلاحی توخالی است، چون چیزی درباره اینکه آیا شما زمین را بهعنوان برنده ترک میکنید یا بازنده، نمیگوید. نمیگوید که آیا حمله کردهاید یا دفاع. حمله را پیشنهاد میکند، اما لزوماً اینطور نیست. به آن بازی دراماتیک بین لیورپول و چلسی در سال 2014 فکر کنید. لیورپول برای مدت طولانی فکر میکرد بر بازی غالب است، اما به محض این که این نما ترک برداشت، آنها از هم پاشیدند.
در منچستریونایتد، لوئی فن خال اغلب به خاطر تأکیدش به تسلط بر بازی مورد انتقاد قرار میگرفت. او مدام ادعا میکرد که تیمش حاکم بر بازی بوده است. همیشه لیستی از درصدها آماده داشت: اینکه یونایتد چقدر بیشتر از تیم مقابل مالکیت توپ داشته است. اما همانطور که فن خال در لیگ برتر متوجه شد، حتی 60 یا 70 درصد مالکیت، تضمین نمیکند که بازی را ببرید. وقتی یونایتد با ساوتهمپتونِ رونالد کومان بازی کرد، بهراحتی 65 درصد مالکیت داشت؛ اما با این حال 1-0 باخت. این دردناک بود. رونالد کومان و فن خال هموطناند، اما بههیچوجه بهترین دوستان نیستند.
فن خال در دفاع از استراتژی و انتخاب بازیکنانش، بار دیگر به رسانهها توضیح داد که چگونه مالکیت توپ را در اختیار داشتهاند. در انگلیس کاملاً بهحق، به او خندیدند.
ویدیو؛ 5 نقل قول برتر فن خال در منچستر یونایتد (با زیرنویس فارسی)
تسلط بر بازی اغلب با مفهوم بازی منطقهای همراه است. یک مفهوم مقدس دیگر، بهویژه در هلند. اما مانند مفهوم تسلط، بازی منطقهای هم تضمینی برای برد تیم نیست. مهمترین چیز، خلق فرصتها و گل زدن است.
بهترین شانس برای بردن این است که هرچه سریعتر با بازیکنانی که بتوانند بین خطوط _ بین دفاع و خط میانی و بین خط میانی و حمله _ حرکت کنند و خودشان را برای گرفتن توپ در دسترس قرار دهند، به جلو حرکت کنید؛ در حالی که همزمان بازیکن دیگری به عمق میرود تا دفاع را باز کند.
با سیستمهای ویدیویی و نرمافزارهای تحلیلی امروزی، کار برای تیمهای مهاجم روزبهروز سختتر میشود که حریفانشان را غافلگیر کنند. قبل از بازی، استراتژیهای تهاجمی هر تیم با تحلیل ویدیویی بهطور کامل مطالعه شده است. یک الگوی حمله معمولی _ پاس به بازیکن جلوی زمین، که توپ را برای بازیکنی که به او نزدیک میشود میفرستد و او هم به بازیکن سومی که به عمق میرود پاس میدهد _ برای باشگاهی که در بالاترین سطح حضور دارد، مشکلی ایجاد نمیکند.
به هر حال، دفاع کردن آسانتر از حمله است، زیرا شما بهطور فشرده سازماندهی شدهاید و کوچکترین تماس با توپ میتواند کل ساختار حمله را مختل کند. یک دفاع سازمانیافته باید تا حد نهایی پالایش شود تا حتی اگر بهترین مدافعان را در اختیار ندارید، موثر باشد. فقط افراد واقعاً بااستعداد در تیم مهاجم، میتوانند از یک دفاع خوب سازمانیافته عبور کنند.
بارسلونا بهطور ذاتی چه با توپ و چه بدون آن، تسلط محور است. با بازیکنانی که آنها دارند، بعید است حریفان وسوسه شوند که سعی کنند بر بازی تسلط پیدا کنند. بازیکنان بارسلونا آنقدر استعداد فردی برتری دارند که باید بر بازی تسلط داشته باشند. تیمهایی که با بارسلونا روبرو میشوند، برای بردن باید دست به قمار بزنند. این بهندرت جواب میدهد، اما دو تیمی که موفق شدند این کار را انجام دهند، قهرمان لیگ قهرمانان شدند: اینتر در سال 2010 و چلسی در سال 2012.
وقتی یک تیم مسلط در اوج بازیاش باشد، کنار زدن یک حریف ضعیفتر معمولاً مشکل کمی ایجاد میکند. اولویت اول این است که مطمئن شوید بازی به شانس واگذار نشود. یک تیم غالب، باید هدفش این باشد که هرچه زودتر به برتری 1-0 یا 2-0 برسد. سپس میتوانند شدت کار را کم کنند و در عین حال به دنبال گل سوم باشد. و بعد بقیه بازی را با آرامش پیش ببرد.
این برنامه بازی میلان از لحظه شروع بود. برای ایتالیاییها این مفهومی انقلابی بود. در آن زمان، 1-0 یک اصل مقدس در ایتالیا بود. تقریباً هر تیمی، در هر جای جدول که بود، میدانست چگونه یک برتری حداقلی را تا سوت پایان دفاع کند. بستن عقب زمین، به یک هنر تبدیل شده بود.
با این حال، برای من که از هلند آمده بودم، تمرکز کردن روی دفاع به این شکل، بهنظر غیرضروری و پراسترس میآمد. هر بار احساس میکردم که انگار سرنوشت را به چالش میکشیم. اصلاً خوشم نمیآمد. در آن بازیهای ابتدایی در میلان، حتی بعد از اینکه برتری 1-0 را به دست آوردیم، به دنبال گلهای بعدی بودم. میخواستم با گل دوم یا سوم پیروزی را قطعی کنم، که این آریگو ساکی را دیوانه میکرد. او کنار خط بالا و پایین میدوید: «برگرد، بازی را قفل کن!».

ابتدا ساکی مردد بود؛ اما در نهایت، در 17 ژانویه 1988، نظرش عوض شد. ما در یک بازی خانگی مقابل کومو قرار گرفتیم. مائورو تاسوتی در دقیقه نوزدهم اخراج شد. چنین چیزی بیسابقه بود. در ایتالیا هرگز اینقدر سریع، چنین اتفاقی نمیافتاد. همه، بهویژه بازیکنان کومو، فکر کردند این مزیت بزرگی برای کوموست. یازده نفر مقابل ده نفر، با بیش از یک ساعت فرصت باقیمانده: سه امتیاز در جیب کومو بود! آنها بدترین کار ممکن را کرد: جلو آمدند.
در وهله اول، کومو خیلی به حمله کردن عادت نداشت، چون همیشه در حال دفاع مقابل حملات بود. ما هم هوشیار بودیم چون میدانستیم فقط ده نفر هستیم. با تعداد بازیکن کمتر، خودمان را در فضایی یافتیم که هیچ تیمی در سری آ نداشت. میلان ده نفره، کوموی یازده نفره را احاطه کرد و بعد از نود دقیقه، نتیجه 5-0 بود. آن موقع بود که ساکی فهمید حمله، بهترین دفاع است و ارزشش را دارد که حتی در صورت ده نفره بودن، جلو بروید؛ بهویژه اگر از قبل، از حریف پیش باشید. اینگونه بود که در اولین فصلم در میلان، قهرمانی ایتالیا را بردیم و دو سال بعد فاتح جام اروپا شدیم.
این داستان ادامه دارد...
داغترینها ????????????????????????
داغ از اسپانیا؛ کارلو آنچلوتی به رفتن از رئال مادرید فکر میکند! یک روز عادی در فوتبال نروژ؛ رونمایی کیت در گاوداری و تخم مرغ برای بهترین بازیکن! / عکس اولین کاپیتان تاریخ پرسپولیس: هیات مدیره باشگاه شاهین یک مشت دزد و غارتگر هستند! هافبک سابق استقلال: خودم جادوگری در فوتبال را دیدهام؛ دو بار در یک ثانیه رباط پاره کردم! مقایسه ریتینگ و تفاوت ظاهری مانوئل نویر از فیفا 07 تا FC25 / فیلم
-
سه شنبه ۱۲ فروردين ۱۴۰۴ - ۰۱:۰۱:۰۵
-
۲۰ بازديد
-

-
پیام خراسان
لینک کوتاه:
https://www.payamekhorasan.ir/Fa/News/842061/