راز جسدهای کشف شده محله تن فروشان؛ فساد پهلوی
سیاسی
بزرگنمايي:
پیام خراسان - به گزارش خبرگزاری مهر، خبرگزاری «فارس» به بخشی از پرونده فساد پهلوی پرداخته و نوشت: پهلوی نمیخواست کسی بفهمد اگر مردی همسر فراریاش را در «شهرنو» پیدا کند یا باید سکوت کند یا اگر بخواهد دادوبیداد کند و خللی در کار کاسبی فاحشهخانهها ایجاد کند همان جا کشته و بیسروصدا خاک میشود. این جنایتها بعد از تخریب محله شهرنو برملا شد و جنازهها موقع تخریب همزمان با خاک و نخالهها بیرون آمدند.
بعد از تخریب شهر نو بود که زنان تنفروش لب باز کردند و واقعیتها را روی دایره ریختند و همه کتابهای خاک خورده هم مجوز انتشار گرفت.
اگر کسی میخواست از محله تنفروشان زمان پهلوی یا همان «شهرنو» گزارش یا تصویری تهیه کند و کتابی بنویسد، موقع ورود به دروازه شهرنو و گذشتن از نگهبانی، مجبور بود زیر لب استغفرالله بگوید و خودش را جای مشتری جا بزند یا یک دروغ مصلحتی بگوید، طوری که نگهبان شک نکند قرار است خبری و تصویری از مافیا و فحشای محله تنفروشان به روزنامهها و کتابها درز کند. اما بالاخره تاریخ راه خودش را، پیدا و دست آیندگان را پر میکند. حتی اگر پهلوی جلوی انتشار عکسهای کاوه گلستان را بگیرد یا مجوز انتشار کتابهایی را که در خصوص محله روسپیان نوشته شده بود ندهد.
عکس العمل فرح پهلوی بعد از تماشای تصاویر زنان تن فروش
کاوه گلستان به لطایفالحیلی وارد شهرنو شد و رنج و بدبختی زنان تنفروش را به تصویر کشید. اما فرح پهلوی در نمایشگاه عکسی که در پارک لاله برگزار شده بود تا چشمش به عکسهای کاوه گلستان خورد، کنایهای به او زد و گفت: «توی دنیا این همه چیز قشنگ است چرا اینقدر دید شما سیاهه!» آن روز در چشم به همزدنی دستور از بالا رسید که این عکسها را از نمایشگاه جمع کرده و هیچوقت مجوز اکران و نمایش آن را در هیچ نمایشگاهی صادر نکنند.
برملا شدن جنایتهای شهرنو بعد از تخریب
زکریا هاشمی هم در سال 1347 با حضور میدانی در شهرنو رمان طوطی را با ادبیات داستانی از زندگی زنان تنفروش شهرنو نوشت و فیلمی هم بر اساس این رمان ساخت، اما این رمان و فیلم هم هیچوقت اجازه انتشار پیدا نکرد. چون پهلوی میدانست علنی شدن واقعیت زندگی زنان تن فروش برای دوامش خطرناک است. همین ماجرا برای محمود زند مقدم و کتابش پیش آمد. برای همین هم منابع تاریخی در خصوص آنچه در محله تنفروشان میگذشت زیاد نیست اما همان تعداد کم و روشنگری روزنامهنگاران کار خودش را کرد.
پهلوی نمیخواست کسی بفهمد دستِ دربار و اعوان و انصارش با خانم رئیسهای محله روسپیان در یککاسه است. اینکه شهرنو فقط محل زندگی زنان بدکاره در خانههای فساد نبود و مرکز تجمع قاچاقچیان، معتادان، دلهدزدها و بچهدزدها و دهها جرم دیگر هم بود. پهلوی نمیخواست کسی بفهمد اگر مردی همسر فراریاش را در شهرنو پیدا کند یا باید سکوت کند یا اگر بخواهد دادوبیداد کند و خللی در کار کاسبی فاحشهخانهها ایجاد کند همان جا کشته و بیسروصدا خاک میشود. همه این جنایتهای مخوف بعد از تخریب شهرنو برملا شد؛ جنازههایی که موقع تخریب همزمان با خاک و نخالهها بیرون میآمدند و یا زیرخاک بودند یا در تیغه دیوارها. بعد از تخریب شهرنو بود که زنان تنفروش لب باز کردند و واقعیتهای نگفته این محله نکبت را روی دایره ریختند و همه کتابهای خاک خورده هم مجوز انتشار گرفت.
نامههایی که بیجواب ماند...
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، هرازگاهی شهروندانی که جانشان به لبشان آمده بود و از مصیبتهای قلعه روسپیان به ستوه آمده بودند، باواسطه یا بیواسطه عریضهای به مجلس یا دفتر نخستوزیری میفرستادند. اما دولت به جز چند تصمیم نصفه و نیمه و ناپیوسته که بیشتر شبیه بستن در دهان مردم بود تصمیمی برای انحلال و جابهجایی شهرنو نداشت. مردم نامه مینوشتند این قلعه فساد را جمع کنید. پهلوی برای مدیریت بهتر شهر نو، متخصص استخدام میکرد تا استانداردها را در شهرنو بالا ببرد و اینطور شد که در اواخر دهه 40، شهر نو مکان اسمورسم داری بود با خردهفرهنگ و آئین و ادبیات خاص خودش. بعد از کودتای سال 1332 و همراهی زنان شهرنو با کودتاچیان، دیواری دور شهر نو کشیده شد و قلعه زاهدی هم یکی از اسامی فرعی آن شد. در این سالها مشتریهای شهر نو باید از یک دروازه فلزی میگذشتند و نگهبانان قلعه آنها را وارسی میکردند که وسیله خطرناکی همراهشان نباشد. اما کمتر کسی از عمق فاجعه خبردار میشد.
مهد کودک ویژه فرزندان فواحش
وقتی تاریخ میگوید پهلوی با کمککردن به رونق تنفروشی در شهرنو چرخه فساد و تنفروشی و نابودشدن خانوادهها را سرعت بخشید، از چه میگوید. یک نمونهاش نسخه خانم مشاور نخستوزیر برای محله تنفروشان بود.
مهناز افخمی خیلی وعده و وعید داده بود که اگر مشاور نخستوزیر در امور زنان شود چنین میکند و چنان میکند. مردم هم دلخوش کرده بودند به این وعدهها و به این حضور؛ مخصوصاً آنها که از مصیبتهای شهرنو و قلعه تن فروشان به ستوه آمده بودند، امیدوار شده بودند شاید خانم مشاور چارهای برای این همه سیاهی و نکبت اندیشیده باشد اما خانم مشاور که آمد، نه تنها راهکاری برای نجات زنان تن فروش از شهرنو و تغییر مسیر زندگیشان نداشت بلکه نهایت هنر و سیاست زنانهاش این بود که برای فرزندان نامشروع مادران تن فروش یک مهدکودک در شهرنو دایر کند تا روسپیان ساعت خدمات دهی به مردان را بیشتر کنند و دغدغهای بابت نگهداری فرزندانشان نداشته باشند. (برگرفته از کتاب مجله زنان شماره 22)
عاقبت خبرنگاری که دست پری بلنده را رو کرد
مردم میدانستند که دست درباریها با رئیس رؤسای شهرنو در یک کاسه است. هر بار هم که یک روزنامه نگار جسوری پیدا میشد و گزارشی از همدستی درباریان با رئیس خانمهای شهرنو مینوشت و روشنگری میکرد طوری او را توبیخ میکردند که پشت دستش را داغ کند.
در سالهای دهه 50 کار سردستههای فواحش به جایی رسیده بود که برای داغ نگه داشتن تنور حضور زنان جوان و کشاندن آنها به شهرنو، در روزنامههای کثیر الانتشار آگهی میدادند اما آگهیهای غلطانداز. آن سالها نشریه هفتگی مؤسسه اطلاعات به نام «جوانان امروز» کلی طرفدار داشت. برای همین بازار آگهیهایش هم داغ بود. سال 56 زن جوانی با دفتر مجله تماس گرفت و گفت میدانید آگهی جذب ماشیننویس و تلفن چی مجله شما یک بهانه است برای فریب دادن زنان تن فروش؟ زن جوان گفت آگهی دهنده یکی از خانم رییسهای شهرنو است که با ترفند جذب ماشیننویس، دختران جوان را به محلی که در آگهی نوشته، میکشاند و بعد هم آنقدر آنها را میبرد و میآورد که بالاخره نقشهاش را برای فریب دادن آنها با وعده و وعید پیاده کرده و پایشان را به شهرنو باز میکند!
خبرنگار مجله برای رو کردن دست پری بلنده و پی بردن به صحت و سقم ماجرا، تصمیم گرفت نقش طعمه را بازی کند و محمدرضا رفیعزاده و کاویانی؛ خبرنگار و عکاس روزنامه اطلاعات هم دورادور و دوربین به دست همکارشان را زیرنظر گرفتند تا مستنداتشان برای به دام انداختن پری بلنده کامل شود و القصه، ماجرا درست بود و چند روز بعد، شرح این ماجرا با عکسهای دوربین مخفی در مجله چاپ شد و دست پری بلنده به بدترین شکل ممکن رو شد اما به جای آنکه گوشی دست مسئولان بیاید و پری بلنده را سرجایش بنشانند، وزارت جهانگردی عوامل مجله را توبیخ کرد و اجازه نداد بقیه گزارش را منتشر کند. از آن طرف همه بالاخواه گندکاریهای پری بلنده در آمدند. از دفتر مخصوص فرح، دفتر مخصوص اشرف و از دفتر رئیس شهربانی کل کشور و حتی ساواک هم به مجله تلفن کردند و تهدید کردند و بد و بیراه گفتند که دفعه آخرتان باشد از این گزارشها در مجلهتان میزنید.
واسطه رساندن دختران جوان تن فروش به مهمانیهای شبانه دربار
البته پربیراه نبود که درباریان بالاخواه پری بلنده در بیایند. چون سردستههای معروف شهرنو از جمله پری بلنده، مژگان سوخته و اشرف چهار چشم و.... با مقامات بالای کشوری سَر و سِری و بر و بیایی داشتند. این سردستهها همکاری تنگاتنگی با اداره تشریفات نخست وزیری و وزارت امور خارجه داشتند و مخصوصاً پری بلنده کار چاق کن درباریها بود و بساط عیس و نوش شاه و درباریها و مهمانان خارجی را فراهم میکرد. او زنان و دختران جوان و زیبایی که به لطایف الحیلی فریب خورده و گرفتار تن فروشی در شهرنو بودند را، به بزمهای شبانه و پارتیهای رجال میفرستاد.
وزارت دادگستری پای کار محله تن فروشان
نه تنها اشرف و دربار و اعوان و انصارشان که حتی وزارت دادگستری آن زمان هم دستش با رؤسای شهرنو در یک کاسه بود. آن سالها در دهه 50، وزارت دادگستری شورایی به نام شورای داوری در کنار کلانتریها راه انداخته بود که قرار بود کارکردش شبیه کارکرد شورای حل اختلاف امروزی باشد. اما از قضا رئیس شورای داوری کلانتری خیابان جمشید خودش یکی از سردستههای باسابقه محله شهرنو بود. این سردستهها به جای آنکه باری از دوش زنان آسیب دیده یا زنان گرفتاری که به این شورا مراجعه میکردند بردارند، برعکس عمل میکردند و زنان آسیب دیدهای که گرفتاری مالی یا اختلافات شدید خانوادگی داشتند را طوری سنگ قلاب میکردند که کار این زنان از شورای داوری به طلاق و حضور در قلعه بدنامان میرسید.
فاحشه خانه دیروز و بوستان و بیمارستان امروز
تعداد زنان تن فروش در محله شهرنو در زمان پیروزی انقلاب اسلامی و بر اساس آمار اعلامی کمیته انقلاب اسلامی جنوب غرب تهران 2 هزار و 400 نفر بود که هزار و 200 نفر آنها کارت تردد به قلعه را داشتند و بقیه، بدون کارت بودند. (آمار، برگرفته از مصاحبه سردار علیقلی فودازی عضو شورای کمیته انقلاب اسلامی جنوب غرب تهران و فرماندهی تخریب شهرنو در سال 1358). بساط فاحشه خانه پهلوی پس از پیروزی انقلاب اسلامی جمع شد؛ روسپی خانه شهرنو تخریب و همه خاطرات تلخش به تاریخ پیوست و روسپی خانه دیروز، حالا بوستان رازی است و بیمارستان فارابی!
منابع: *کتاب «شهرنو» محمود زند مقدم
*نهضت زنان شرق غلامرضا سلامی و افسانه نجم آبادی؛ نشر و پژوهش شیرازه
*جلد 5، جزوه 19، سند شماره 2014، کتابخانه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی
*مجله جوانان امروز مورخ 12 آذر 58
*کتاب «با من به شهرنو بیایید» نوشته هدایت الله حکیم الهی
* بریده جراید روزنامه کیهان و صدای وطن
کد خبر 6369293
لینک کوتاه:
https://www.payamekhorasan.ir/Fa/News/821775/